گزارش/

خواهرانه‌های دو پرستار در بخش کرونا

1399/07/14 - 09:28 - کد خبر: 28343
پرستار

نصر: ویروس کرونا با شیوعش ایثارگری‌های زیادی را در تاریخ ثبت کرد، مهم‌ترین نمود این ایثارگری ها، کادر درمان فعال به ویژه پرستاران در بیمارستان‌ها بودند که قبل از شیوع این ویروس، همه ما انتظار ایثارگری تا پای مرگ را از آنها نداشتیم.

به گزارش نصر، کرونا با تمام تلخی‌ها و سختی‌هایی که در این ۸ ماه همه‌گیری به جهانیان تحمیل کرده، اما فرصتی فراهم ساخت تا مردم قهرمانان جدیدشان را بشناسند.
قهرمان‌هایی که با ایثار و فداکاری همچنان در خط مقدم نبرد با کرونا بوده و هستند. امروز به سراغ دو تَن از محافظان سلامت رفته‌ایم که از زمان شیوع کرونا تا به حال نه تنها خدمت را رها نکرده بلکه عاشقانه و دلسوزانه همچنان پای کار هستند.
بعد از چند بوق ممتد، تلفن را جواب داده و می‌گوید که سر شیفت است و اگر کار واجبی ندارید بعد  اتمام شیفت تماس بگیرید؛ می‌گویم، خبرنگارم و می‌خواستم چند دقیقه‌ای وقت‌تان را بگیرم.

برایمان دعا کنید
«واقعیت‌اش امروز حالِ خوشی ندارم، تب دارم و مشکوک به کرونا هستم، شاید هم از عوارض واکسن آنفولانزاست، از طرف دیگر چند مریض بدحال مبتلا به کرونا هم دارم؛ منتظر جواب سی‌تی اسکنم هستم و امیدوارم کرونا نباشد تا بار وظایف من بر دوشِ همکارانم نیافتد؛ کرونا طُغیان کرده، اکثر مراجعین بدحال هستند، همکارانم درمانده و خسته شده‌اند. فقط برایمان دعا کنید». اینها را گفته و خداحافظی می‌کند.
می‌توان خستگی این روزها را از صدایش تشخیص داد؛ او فرزانه عابدپور با ۱۱ سال سابقه پرستاری، متولد سال ۱۳۶۳ است که در هم‌اکنون در بخش داخلی کرونای بیمارستان سینا تبریز فعالیت می‌کند.
با خواهرش، افسانه از دیگر فرشتگان سلامت این روزهای کرونایی بیمارستان سینا هماهنگ می‌شوم تا او به جای هر دو صحبت کند. 

نبرد دوشادوش دو خواهر با کرونا 
فرزانه و افسانه، دو خواهر پرستار هستند و در یک خانواده پنج نفری بزرگ شده‌اند، پدرشان از یادگاران هشت سال دفاع مقدس است؛ آنها با یکدیگر دو سال اختلاف سنی دارند که فرزانه یک دختر ۱۱ ساله و افسانه یک پسر ۸ ساله دارد.
عکس پدر و مادرش را که در پس زمینه گوشی‌اش گذاشته، نشانم داده و می گوید: «دلتنگی با عکس رفع نمی‌شود، بلکه برای رفع‌اش باید مطلوب را به آغوش کشید».
افسانه معتقد است، همان‌طور که پدرش در دفاع مقدس برای دفاع از وطن لباس رزم پوشیده، حالا او و فرزانه نیز در عرصه سلامت لباس رزم بر تن کرده‌اند تا راه پدرشان را ادامه دهند.

ایستاده تا پای جان 
او درباره مشکلات کارش در هشت ماه گذشته می‌گوید: «۱۲ ساعت کار در بخش کرونایی با لباس‌های مخصوص(گان) سخت‌ است، اما ما به تعرق زیاد و سختی تنفس با این لباس‌ها عادت کرده‌ایم چون عاشق کارمان هستیم؛ البته من هر از گاهی به حیاط پشت بخش می‌روم، ماسکم را بر‌میدارم و چند دقیقه‌ای از هوای آزاد لذت می‌برم».
از او می‌پرسم، پرستاری که کار سختی است، پس چرا پرستار شدی؟ می‌گوید: «خواهرم پرستار بود و من عاشق این حرفه شدم، سپس با تشویق‌های مادرم، من هم سفیدپوش شدم و اگر دوباره به عقب برگردم باز هم این شغل را انتخاب می‌کنم و خدا را شاکرم که به من فرصتی داده است تا به چشم‌های ناامید بیماران، امیدی دهم».
او ادامه می‌دهد: «بالاخره ما پرستارها از سختی ها و شیفت‌های سنگین شغل‌مان با خبر هستیم و با شرایط بحرانی زیادی روبرو شده‌ایم، اما کرونا خیلی فرق داشت و دارد، اصلا شبیه هیچ بحرانی نیست چراکه با خود وحشت، ترس، اضطراب و مرگ آورد». 
از افسانه در مورد نظر همسرش به شغل پرستاری و کارش در بخش کرونا سوال می‌کنم که جواب می‌دهد: «همسرم یک انسان شریف و بادرکی است؛ در همه جا حامی و پشتیبانم بوده و همیشه قوت قلبم. حتی اوایل شیوع کرونا که همه از نام کرونا وحشت داشتند، همسرم با برخی بداخلاقی‌ها از سوی همکارانش مواجه شده بود؛  همکارانش از او به خاطر شغل من دوری می‌کردند، ولی او با اقتدار جلوی همه ایستاد و گفته بود که من به همسرم و شغل‌اش افتخار می‌کنم». 
او از روزهای اول شیوع کرونا در ایران و آذربایجان‌شرقی هم تعریف می‌کند: «اگر یادتان باشد، اولین مبتلایان شناسایی شده کرونا در استان را در همین بیمارستان بستری کردند در حالیکه اصلا باورمان نمی‌شد که کرونا نه تنها به ایران بیاید بلکه بغل گوشمان و در فاصله چند سانتی‌متر ما باشد ولی الحمدالله کادر درمان هول نشدند و بلافاصله خودشان را با شرایط وفق دادند». 

در چند سانتی‌متر کرونا 
خانم عابدپور ادامه می‌دهد: «کرونا با خود درس‌های زیادی آورد که نمونه آن شناخت مردم از شغل پرستاری و ارزش این کار است زیرا قبلا پرستار را با آمپول، سرم، فشارسنج و بوی مواد ضدعفونی می‌شناختند ولی الان عزیزترین فرد خود را به ما می‌سپارند». 
او از دلداری‌هایش به اطرافیان مبتلایان به کرونا هم می‌گوید: «با توجه به اینکه، بستری‌های کرونا اجازه داشتن همراه را ندارند از این‌رو ما پرستارها علاوه بر وظیفه کاری و تعریف شده، یک وظیفه انسانی دیگر هم داریم تا جای خالی همراه برای این بیماران را پُر کنیم، بارها شده که در جواب بی‌تابی همراهان به آنها گفته‌ام که داخل بیمارستان من و همکارانم دختر این بیماران هستیم، پس جای نگرانی نیست». 
افسانه از جمله پرستاران مورد علاقه بیماران مبتلا به کرونا است زیرا علاوه بر پرستاری، کارهایی مثل  صبحانه، ناهار و شام دادن و حتی تهیه آب‌میوه طبیعی برای آنها را بر عهده دارد.

تلخ و شیرین‌هایی که در حافظه تاریخ خواهد ماند
از او می‌خواهم به خاطرات تلخ و شیرین روزهای کاری‌اش در ۸ ماه گذشته هم اشاره‌ای کند، که می‌گوید: «باور کنید خاطرات شیرینی در این روزهای کرونایی وجود ندارد و سراسر تلخ هستند ولی تلخ‌تر زمانی است که پَر پَر شدن همکارانمان را می‌بینیم، نمونه آن یکی از همکارانمان بود که روزهای آخر بازنشستگی‌اش را سپری می‌کرد، چه نقشه‌هایی که برای روزهای پس از بازنشستگی‌اش نکشیده بود، ولی افسوس که به کرونا مبتلا شد و جلوی چشم‌مان جانش را از دست داد».
این مدافع سلامت معتقد است که کرونا جایگاه واقعی شغل پرستاری را نمایان کرده و به همه پرستارها حس با ارزش بودن را داده است. به باور فرزانه پرستار بداخلاق نداریم و اگر رفتار نسنجیده‌ای هم از یک پرستار رُخ داده است، حتما باید به رفتار طرف مقابل هم توجه کرد که چه رفتاری از خود نشان داده است زیرا یک پرستار با چندین بیمار در ارتباط است و علاوه بر خطرات جانی و خستگی، باید به اقوام دور و نزدیک بیماران هم پاسخ دهد.
از او اولین کاری که دوست دارد بعد از اتمام کرونا انجام دهد را می‌پرسم که می‌گوید: «سجده شُکر می‌کنم و سپس پدر و مادرم را چند ساعتی به آغوش می‌کشم، بعد از آن به خیابان‌گردی می‌روم. باور می‌کنید دلم برای لبخند مردم تنگ شده، بعد از کرونا به همه لبخند خواهم زد و انعکاس لبخند آنها را به جان گیرم». 
افسانه زیاد اهل انتقاد و گلایه نیست و سختی‌های این روزها را وظیفه خودش می‌داند، اما دیدن صحنه‌هایی از ‌انبوه جمعیت جلوی رستوران‌ها، کافی‌شاپ‌ها، تفرجگاه‌ها، مجتمع‌های تجاری و جاده‌ها او را عذاب می‌دهد.

استوری‌های تفریحی و دورهمی نمک بر زخم کادر درمان است 
او در این خصوص می‌گوید: «گاهی استوری و پست‌های تفریحی و دورهمی مردم را می‌بینم و آن لحظه می‌خواهم از آی سی یو و وضعیت وخیم عکس بگیرم و به تک به تک آنها بفرستم و فریاد بزنم که جانِ هر کسی که دوست دارید، مراعات کنید».
افسانه ادامه می دهد: «در اوایل شیوع کرونا به خیلی از افراد در خصوص رعایت پروتکل‌های بهداشتی تذکر و توصیه می‌کردم که گاها با برخی از مخالفت‌ها و توجیه‌‌های الکی از قبیل "بابا، کرونایی نیست و این کار دولت است" و یا " ما جوان هستیم و چیزی‌مان نمی‌شود" روبرو می‌شدم ولی با گذشت زمان همه این افراد یا خودشان و یا عزیزان‌شان به کرونا مبتلا شدند و جانشان را از دست دادند».
از نظر افسانه "کرونا" یک بلای خانمان‌سوز و "پرستار"  موجودی فداکار است. او دلش برای افسانه ۸ ماه پیش که پُر از شادی و نشاط بود، تنگ شده است. 
او آرزو دارد تا هر چه سریع‌تر آرامش در دنیا و ایران حاکم شود و همه مردم به دلخوشی‌های سابق‌‌اشان که حالا به حسرت تبدیل شده است، برگردند. 

یک انتقالی عاشقانه 
از افسانه می‌خواهم تا کمی هم در مورد، فرزانه، خواهرش صحبت کند: «فرزانه چندین سال در اردبیل به عنوان پرستار مشغول به کار بود و بعد از شیوع کرونا با اینکه در بخش غیر کرونایی خدمت می‌کرد ولی عشق به کار و حضور در جبهه مقابله با کرونا باعث شد چند ماه پیش انتقالی‌اش به تبریز را حل کند تا در بخش کرونای بیمارستان سینا به خدمت ادامه دهد». 

هشت سال پدر در جنگ بود و الان من و خواهر و عروس‌مان در میدان نبردیم 
او ادامه می‌دهد: «روزهای اول، مادرم نگران ما دو خواهر و عروس‌مان که در آزمایشگاه بیمارستان سینا کار می‌کند، بود ولی پدرم  که خود رزمنده هشت سال دفاع مقدس است، مادرم را توجیه کرده بود که اگر اینها به جنگ نروند، پس چه کسانی برود؟».
افسانه می‌‌گوید: «خداوند حواسش به همه است و زندگی ما، بازتاب عملکردمان است و چه زیبا که این عملکرد در خدمت به نیازمندترین مردم سپری شود».
اگرچه افسانه و فرزانه و دیگر پرستاران، ۸ ماه سخت را پشت سر گذاشته و تا پای جان ایستاده‌اند ولی معلوم نیست چه روزهایی را هم پیش‌رو دارند و تا کی باید به ایثار و فداکاری ادامه دهند؛ این سوالی است که همچنان بی‌پاسخ مانده، اما بخشی از آن، در دستان من و شماست؛ اگر ماسک بزنیم و پروتکل‌های بهداشتی را رعایت کنیم.

گزارش از کتایون حمیدی
انتهای پیام/

پژوهشیار