يادى از "دكتر سيد محمد حسين مبين"به مناسبت سالگرد وفات
پدر جذاميان ايران،شاعر بزرگ آذربايجان
1399/07/06 - 18:02 - کد خبر: 27855
نصر: در وصف توام دو صد زبان مى بايد/ با پيشكشم هزار جان مى بايد
آنجا كه تويى دست سخن مى نرسد. فى الجمله چنانى كه چنان مى بايد
فرهنگ و هنر و علم و معرفت كهنسال و ديرپاى ايرانى- اسلامى از قديم الايام بر تارك تاريخ درخشيده است. سهماين علم و فرهنگ و بزرگمردان اين مرز و بوم در بناى ساختمان تمدن بشريت بخشى قابل توجه بوده است. روزگارىاز چين تا قلب اروپا همه جا نشانهايى روشن از آثار علمى ، فرهنگى و هنرى اين تمدن به وفور يافت مى شد و برخشت خشت بناهايى كه براى نشاط علمى ، حيات فرهنگى و اعتلاء معنوى قد بر مى افراشت اثرى از ايران وايرانى حضور موثر خود را به رخ مى كشيد . آثار دستنوشته هاى پارسى از طب و نجوم گرفته تا رياضيات وجغرافيا و تفسير و عرفان زينت بخش كتابخانه هاى معتبر جهانى بوده و همچنان هست. كمتر تمدنى را مى توان يافت كه ازپيشينه اى چنين متنوع و گسترده برخوردار باشد.
عموما فرهنگها در عرصه اى مشخص و محدوده مرزها خلاصه مى شد و تعداد فرهنگهايى كه در حوزه هايى گسترده تر از محدوده جغرافيايى خويش فراتر رفته اند بسيار اندك است. اما تصوير مجموعه فرهنگى و علمى ايراندر بناى ساختمان علم و فرهنگ جهانى به قدرى روشن و جاندار و عميق است كه اگر قرار باشد علم و فرهنگ جهان را بهاعتبار عناصر متشكله آن پژوهش كنيم ، سهم قابل توجه و شگفت انگيزى از اين علم و فرهنگ متعلق به ايران وفرهنگ ايرانى - اسلامى است .همين عوامل قويم علمى و فرهنگى است كه به ما اين توانايى را داده است كه به اتكاء آن پيشينه غنى و پر بار ازمقوله اى به نام " فرهنگ و تمدن مشرق زمين" در جهان پر تلاطم كنونى سخن گفته و از آن دفاع كنيم. زيرا اينبنيادها از چنان معنويت ، قداست ، استوارى و در عين حال پويايى و تحركى برخوردارند كه به ما توان و قدرت سخن گفتن و بهره مندى از آن ريشه ها را مى دهند. در جهان امروز بزرگمردان ايرانى كه با اتكاء به آن ريشه هاى قويم علمى و فرهنگى ، بر بالاترين مدارج علمى و فرهنگى امروزين نيز دست يافته اند ، همچون ستارگان درخشانى هستند كه آثارشان مرهم زخمهاى جسم و جراحتهاىروح انسانى است. "استاد زنده ياد مرحوم دكتر سيد محمد حسين مبين"به يقين در زمره بزرگمردانى است كه در طول حيات پر ثمر خويش در جستجوى انسانهاى دردمندو دلهاى گون گرفته از غم اندوه است، تا اوج لذتهاى قابل درك انسانى را در التيام زخمهاى جسمى روحى انسانهادر كام جان مزمزه كند.
شناخت بعضى انسانهاى بزرگ به گذار زمان نياز دارد تا هرچه زمان بگذرد ، روشنايىساطع از وجود آنان بيشتر آفاق را درنوردد ، اما استاد روانشاد دكتر مبين -كه خداوند روح بلندش را غريق رحمت و نور بگرداند- در زمره انسانهايى بود كه لحظه اى از خدمت به همنوعانش باز نمى ايستاد، تا جان در بدن داشت، براى جان بخشيدن به انسانها كوشيد. عاشقى سرمست كه عليرغم دستيابى به شهرتى كم نظير در عرصهٰ طب و بويژه يكى از پيچيده ترين و كمياب ترين عرصه هاى آن يعنى "جذام" لحظه اى از تلاش بازنايستاد. با تحمل سختيهاى فراوان موفق به تجهيز و توسعهٰ همه جانبهٰ مركز علمى ماندگارى همچون آسايشگاه "بابا باغى" در تبريز مى شود. در زمانه اى كه مرحوم استاد دكتر مبين در اين وادى گام مى نهد، راه بس دشوار و خطرناك بود. او مى بايست راههايى نه چندان هموار و بلكه ناهموار و دشوار را طى كند، تا التيام بخش انسانهاى مطرود از جامعه و تن هاى رنجورى باشد، كه شفاى خود را بعداز عنايت بارى تعالى در دستهاى پزشكى حاذق و مهربان درمى يافتند، كه حيات خود را وقف بازيافتن سلامت جسمى و روحى آنها كرده بود. زمانى كه وى تخصص جذام و خدمت به جذاميان را برگزيد، جذام بعنوان بيمارى لاعلاجى تصور مى شد كه جذاميان را مطرود جامعه كرده بود. دكتر مبين كه پس از أخذ تخصص در خارج از كشور به رياست "آسايشگاه بابا باغى" منصوب شده بود، در طول دوران خدمت خود و پس از بازنشستگى تا پايان حيات طيبهٰ خود نه تنها رئيس آسايشگاه بابا باغى بلكه پدر دلسوز جذاميان بود بنحوى كه بيماران آن مجموعه وى را "آتا" مى خواندند و همسر فداكار او خانم نشاط وثوق را كه خود ليسانسيه مامايى بود و تنها شرط پيش از ازدواج دكتر مبين مبنى بر زيستن كنار جذاميان را پذيرفته و تا بدرود حيات فداكارانه بر اين عهد پايبند مى ماند "آنا" خطاب مى كردند.مرحوم استاد در يكى از بازديدهاى اينجانب از باباغى به من گفت كه در اين واژهٰ آنا غير از مهر و محبتى كه متقابلاً بين خانم وثوق و باشندگان أسايشگاه وجود دارد، حقيقتى نيز نهفته است و آن اينكه بسيارى از جذاميان طى سه دهه بوسيله خانم وثوق فرزندان خود را به دنيا آورده اند و از اين جهت "آنا" بودن خانم وثوق بيش از آتا بودن من مستند است.
امیر کریم زاد, [27.09.20 17:58]
دكتر مبين در دوران حيات خود، چون عاشقى سرمست طى طريق كرد، پوستهٰ زمان راشكافت و در زمين و زمان جارى شد. هر كجا سخنى از عشق و همدگر فهمى بود او مَثَل اعلى شد و نمونه اى برجسته. فیلم معروف فروغ فرخزاد با نام "این خانه سیاه است" از حال و هوای این مرکز به تنهایی گواهی است بر روزهای سیاه "باباباغی". جایی که در آن دوران کمتر کسی به خود اجازه می داد حتی نزدیکش شود، وضعيت غمبار باباغى در آن سالها دستمایه ساخت فیلم مستند و تکان دهنده ای شد تا نگاه وجدانهای بیدار به سمت آسایشگاه جذامیان معطوف شود. آسایشگاه يا بقول فروغ فرخزاد خانهٰ سياه بابا باغى" . مرحوم دكتر مبين در حين يكى از بازديدهايم از بابا باغى تعريف مى كرد: به طور کلی، سالهای دهه ۲۰ تا اواخر دهه ۴۰ دوران سیاه تسلط بیماری جذام در ایران بود. کمبود بهداشت، نبود پزشک متخصص و نایاب بودن داروی جذام روزگار سختی را برای جذامیان ایران به ویژه در «بابا باغی» فراهم کرده بود. جای جای آسایشگاه بزرگ بابا باغی تبریز، داستانهای بسیاری از بیمارانی در سینه دارد که از بد روزگار و به دلیل محرومیتهای اجتماعی به مدت چندین دهه، عمر خود را به دور از اجتماع و بر فراز ارتفاعات سپری کرده اند. وی با یادآوری سالهای تلخ گذشته می گفت: در سالهای غمبار دهه های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ بیماری جذام در نقاط مختلف کشور به ویژه خطه آذربایجان بیداد می کرد. در آن سال های شوم چه جوانهایی که به دلیل ابتلابه بیماری جذام و تغییره چهره ظاهریشان، مجبور به گذشتن از عشق و زندگی و دل کندن از خانه و دیار خود شدند. بابا باغى حکایت انسانهایی است که به دلیل ابتلا به بیماری جذام و از دست دادن بعضى از اعضای بدن خود ناگزیر از پشت کردن به زندگی شدند. استاد دكتر مبين با يادأورى خاطرات تلخ دوران آغازين خدمت داوطلبانه خود در بابا باغى تعريف مى كرد: در سالهای دهه ۱۳۳۰ شمسی، «جذام» به عنوان خوفناک ترین بیماری آن زمان، سایه شوم خود را بر سراسر آذربایجان افکنده بود، به طوری که دو سوم بیماران جذامی کشور در این خطه زندگی می کردند. از این رو، در فاصله سالهای آغاز فعالیت بابا باغی تا اوایل دهه ،۱۳۴۰ اعتقاد همگان بر قرنطینه کردن و حبس بیماران جذامی استوار بود، فارغ از اینکه اینان نیز همچون دیگران از حق حیات برخوردار بودند. از سوی دیگر، مردم عادی نیز به دلیل نداشتن آگاهی بیماران جذامی را از جامعه طرد کرده بودند. در آن سال ها این خانه واقعاً سیاه بود. در سالهای اولیه فعالیت بابا باغی، کمبود پزشک و داروی جذام مشکلات بسیاری را برای بیماران آن به وجود آورده بود اما با فعالیتهای صورت گرفته، این مرکز در کانون توجهات بین المللی از جمله سازمان بهداشت جهانی قرار گرفت. دكتر مبين در سال ١٣٨٥ در سفرى كه با اينجانب براى شركت در مراسم يكصدمين سال تولد استاد شهريار به تهران داشت با بيان اينكه تمامي دوران خدمت و حتى دوران بازنشستگى خود را به خواست قلبى خود و با عشق و علاقه صرف درمان و حمايت از جذاميان كرده است،به راقم اين سطور گفت : «هيچ لذتي بالاتر از خدمت به خلق خدا نيست و اعتقادم دارم كه فيوضات الهي شامل حالم گرديد تا براي خدمت به مردم به سوي «باباباغي» كشيده شوم...»او در كنار مقام شامخ علمى در عرصهٰ پزشكى در شعر و ادب نيز سرآمد أقران خود بود . او با آفريدن چكامه هاى ماندگارى كه از دل برآمده بود، در عرصهٰ ادب و شعر نام خود را در زمرهٰ مردان نامدار و چهره هاى نام آور آذربايجان و بويژه تبريز ثبت كرد. اين پزشك انساندوست و شاعر سينه سوخته، شاعرى بود كه استوارى و پاكى و رازناكى را از قله هاى رفيع كوه سهند به ميراث برد و در تمام ادوار حيات پربركت خويش اين ميراث را پاس داشت. استاد دكتر مبين كه در شعر تخلص "شمشك" را برگزيده بود، شعر را براى بيان آلام روحى و واگويى احساسهاى درونى خود بكار برد آن هم در عرصهٰ شعر تركى. در روزگارى كه بازار سودائيان و سوداگران شعر تركى در أشكال گوناگون آن گرم بود چون گوهرى سخن طراز كلام خويش را به مردم عرضه كرد، نه روزنامه اى داير كرد و نه دكهٰ شعرفروشى گشود و تحزبى ورزيد تا از رهگذر اعوان و انصار و مريدان به كسب وجهه پردازد و متاع خويش را عرضه دارد. تلألؤ و درخشندگى كلام وى خود كفايت مى كرد كه نه تنها أهل نظر بلكه عموم مردم كلام وى را به اشارتى دريابند و اين بشارتى بود كه صلاى آن بر بام شعر "شمشك" در داده شد.سنتهاى فرهنگى، آداب و رسوم، آرزوها و آرمانها و... همه و همه در چشمه سار شعر او جارى شدند ، كه بررسى و تحليل سروده هاى استاد در اين نوشتار نمى گنجد كه به جاى مقدمه براى ارجنامه استاد دكتر مبين قلمى مى شود و بنا بر اختصار است، اما دريغم مى آيد كه در اين مجال خاطره اى از استاد دكتر مبين را ناگفته بگذارم و بگذرم .
امیر کریم زاد, [27.09.20 17:58]
مقام شامخ علمى و اشتهار دكتر مبين و بويژه در سالهاى دههٰ آخر عمر او را در پايه اى قرار داده بود كه بنا برقاعده و رسم اين زمانه توقع معاشرت و مؤانست با جوانها از ايشان نمى رفت. البته اينجانب هم در دوران جوانى و هم در دورانى كه افتخار نمايندگى مردم تبريز در مجلس شوراى اسلامى را داشتم ، چندين بار از باباغى بازديد كرده بودم و دو بار نيز به مناسبتهايى در مطب استاد با وى ملاقات داشتم، اما وقتى برنامه هاى مراسم بزرگداشت يكصدمين سال تولد استاد شهريار در تهران و تبريز إعلام شد و علاوه بر ستاد اصلى كه در تهران تشكيل شده بود، دفترى نيز براى هماهنگي برنامه هاى تبريز تشكيل گرديد و چند جوان علاقمند براى اداره آن دفتر مشغول بكار شدند. در يكى از گزارشهاى روزانه كه از تبريز به تهران مخابره شد، نوشته بودند: مردى سفيد مو كه شاعر هم بودند مراجعه كردند و شما را خواستند وقتى گفتيم كه در تبريز نيستيد و در تهران هستيد، گفتند، من براى بزرگداشت استاد شهريار جهت هرگونه همكارى آماده ام . ايشان خودشان را آقاى محمدحسين مبين معرفى كردند و شماره تلفن گذاشتند. وقتى يادداشت را خواندم تعجب كردم كه اين استاد دكتر مبين هست كه خود به دفتر آمده و درخواست همكارى كرده است؟ با اينكه تصور نمى كردم كه اين فرد استاد دكتر مبين باشد اما با شماره تلفنى كه إعلام كرده بودند ، تماس گرفتم.بله خودشان بودند، گفتم ما بدنبال شما بوديم اما مراجعه حضورى شما باعث شرمندگى و در عين حال افتخار و سربلندى ما بوده است. گفتند علاوه بر علاقمندى خودم حق رفاقت با استاد شهريار هم اينگونه ايجاب مى كرد و اينگونه شد كه ايشان هم در تبريز و هم در تهران مهمان كنگرهٰ بزرگداشت يكصدمين سال تولد استاد شهريار شدند و در شرفيابى شاعران و مهمانان رسمى كنگره به حضور مقام معظم رهبرى، كه اجراى برنامه و ترتيب شعرخوانى برعهدهٰ من بود اولين شاعرى كه براى شهريار شعر خواند، استاد دكتر مبين بود كه چكامه اى با عنوان "اولمه شهريار" خواندند كه چند بيت آن را نقل مى كنم
ائليمين فخرى دير، يوردون وقارى شهرتى بوريوب، بوتون ديارى
الينده دفترى، شعرى ، سه تارى شعر ، غزل سلطانى ، اولو شهريار
***********************
بير غزل يازيبدير مين غزاله يه گؤزلرى سِحركار، اوزو لاله يه
گؤز ياشى بنزه يير شَن شلاله يه اؤره گى درديله دولو شهريار
آميختن مرتبت اعلاى علمى و ادبى با تواضع و فروتنى اخلاقى سنت فرهنگ متعالى ما محسوب مى شود اما در روزگار ما زياد نيستند كسانى كه با درأميختن اين ويژگيهاى ممتاز كامياب هستند. همين امر تحسين أدمى را درمى انگيزد و موجب مى شود طبع انسان از مصاحبت با چنين بزرگانى ملول نشود. آنان نمودگار همخوانى فرهنگ گذشته و اكنون ايران و اسلام هستند و از شاخسار هر دو درخت ميوهٰ معرفت چيده اند. و استاد شادروان دكتر مبين يقيناً در زمرهٰ معدود انسانهاى از اين دست بود
مدح تعريف است و تخريق حجاب فارغ است از مدح و تعريف آفتاب
***
به روان آن انسان شريف و ايثارگر درود مى فرستم و علو درجات او را از خداوند حكيم خواهانم.
به قلم : دکتر علی اصغر شعردوست
انتهای پیام/