یادداشت/
«با اهل هنر، شهرهنرمند، چه ها کرد»
1399/05/22 - 14:50 - کد خبر: 25049
نصر: استاد محمد علی جدیدالاسلام، از اساتید هنر عکاسی پرتره تبریز و چهرهای شناخته شده در هنر عکاسی کشور است به «مرد دوربین ها و اولین کلکسیونر دوربین عکاسی» در ایران اشتهار دارد.
سرمایه جوانی خود را وقف این هنر و عشق و علاقه اش نموده است. مجموعه ای بی نظیر و بسیار ارزشمند از انواع دوربین ها و وسایل عکاسی قدیمی دارد که در ایران همتا ندارد و به عبارتی صاحب بزرگترین کلکسیون دوربین های عکاسی در کشور است که در نوع خود منحصر به فرد است. علاوه بر موزه دوربین، ایشان دارای مجموعهای بینظیر عکسهای قدیمی از تبریز قدیم و دوران قاجار نیز هست.
در کنار این مجموعه ها نیز، نزدیک به 2000 پرتره از شخصیت های فرهنگی و هنری تبریز و خطّه آذربایجان را از لنز دوربینش ثبت و به یادگار گذاشته است. شخصیتهایی که بسیاری از آنان، از ستارگان بی بدیل آسمان هنر این کهن مرزو بوم بوده اند که منشا تأثیرات اجتماعی و فرهنگی فراوانی نیز بودهاند.
برای اکثر مردم تبریز و قاطبه اهل هنر تبریز، عکاسخانه ایشان، نوستالژی یادها و خاطره هاست...لذّت دیدن آرشیو عکس های قدیمی اش، همراه دمنوش استاد با فنجان های خاص، به همراه آواز دلنشین بنان با پخش گرامافون، مأمنی پر از آرامش برای اهالی ذوق تبریز هست. چه لحظات ناب و میرایی را این عکاسخانه خاطره ساز و ماندگار کرده است.
این روزها ایشان دل پر درد و غمی عجیب دارد. بیمهری به هنر و اصحاب فرهنگ و هنر، در دورههای مختلف در تاریخ کشورمان سابقۀ دیرینه ای دارد و حتی در شهرمان تبریز نیز در برهه های مختلف به دلیل بیتوجهی برخی مسوولان و متولیان این حوزه و چه بسا مسوولان ارشد شهری و استانی، بخشی از فعالان هنری بخصوص پیشکسوتان عرصه هنر، به عنوان سرمایه اجتماعی این شهر، گاه مورد بی مهری های شدید و ندانم کاری های برخی به اصطلاح مسئولین قرار می گیرند. استاد محمد علی جدیدالاسلام هم از طوفان این بی مهری های سلسله وار نیز متأسفانه در امان نماند.
در این ایام بارها پای صحبت ها و درددل هایش نشسته ام. میان «بیمهری و دلتنگي» و آن همه «دلبستگي و علاقه» مانده است. قصد کوچیدن از تبریز به تهران را دارد. این اواخر زمزمه رفتن و بار و بندیل بستنش جدی شده است. دیروز باز سعادتی دست داد تا دیداری با این مرد فروتن و متواضع تازه کنیم و علاوه بر گپ و گفت، حسب انجام وظیفه خواهش کنیم که استاد آمدهایم که بمانیم نه عرصه را خالی کنیم... سکوت عجیبی کرد.. سکوتی که سرشار از ناگفته ها بود.. از زعمای قوم شهر و از برخی مسئولین فرهنگی دلپری داشت، از نوع برخوردهایی که این روزها با او و خیلی از پیشکسوتان فرهنگ و هنر می شود، گله مند بود... « نه پای رفتن، نه تاب ماندن، چگونه گویم درخت خشكم / عجب نباشد، اگر تبر زن طمع ببندد در استخوانم/ در این جهنم، گل بهشتی چگونه روید؟ چگونه بوید؟ / من ای بهاران، ز ابر نیسان چه بهره گیرم كه خود خزانم».
نمی خواهم در این یادداشت کوتاه، به جزییات «چه ها شد و نشد» ورود کنم که انشاا.. در آینده در کتاب «یادگار اهل هنر» که استاد نیز دلنوشته ای به آن مرقوم نموده اند، به مواردی از این دست اشاره خواهم کرد. کوتاه سخن اینکه بر منِ به اصطلاح مسئول و اصحاب فرهنگ و هنر، صد افسوس كه نتوانيم دل پیشکسوت هنر این شهر را که به مویی و تلنگری و اندک توجهی و محبتی بند است، به دست آوریم.
اینجا روی سخنم با بی مهری شدنها بر فردیها، جدید الاسلامها و مهدی پورها، وحیدی آذر و .. و... نیست. از زعمای قوم میپرسم: تبریز را چه شده است که اصحاب فرهنگ و هنرش روز به روز مورد بی مهری قرار میگیرند؟ چرا بزرگان هنر شهر خانه نشینی را به فعالیت در عرصههای مختلف ترجیح میدهند، چه درد پنهانی و چه بغض عظیمی پشت ابیات این غزل است که «استاد مینایی» اش با سوز خاصی می سراید:
«تبریز برایم چه ثمر داشت بجز درد
تبریز برایم بجز از درد چه آورد...
خاقانی و صد ها دگر از پیش تو رفتند
ای شهر چه کردی که چنین طرد شدی طرد
هر خدعه و مکری که بلد بود به ما بست
با اهل هنر شهر هنرمند چه ها کرد»
ما هم مقصریم، به وقتش عمل نکرده ایم.. چطور می شود در شهری با آن همه قدمت دیرینه فرهنگی، هنری و فعالیت های اجتماعیاش از هنر حرف زد، ولی از توجه به کم ترین ارزشهای اخلاقی و انسانی تبرّی جست؟ مگر آموزههای دینی ما سفارش به تکریم از بزرگان نکرده است؟ سرمایه اجتماعی برخاسته از ارزشهای این مرز و بوم را کِی و چه کسی حمایت و مورد تفقد قرار خواهد داد، نرسد آن روزی که در آینده فقط حسرت کارهای نکرده خویش را داشته باشیم. چه شد که شاعر آیینی کشورمان مرحوم آقاسی در جملهای تاریخی گفتند: «از هیچ مسئول فرهنگی کشور نمیخواهم که حتی زیر تابوتم را بگیرند». معروف است روزی از هاشم آقای این شهر می پرسند: «مسئولين براي تو چكار كرده اند؟ و او هم رندانه و با طنزی گزنده پاسخ می دهد که من هنوز نمرده ام كه كاري بكنند».
کمی کلاهمان را بالاتر بگذاریم. تلنگری بر خود بزنیم و قبل از گاهی چقدر زود دیر شدن ها، تا زماني كه سرمایههای اجتماعی مان، بزرگان و هنرمندان پیشکسوت مان در قید حیات هستند به آنها بها و ارزش بدهیم...ساخت تندیس و سردیس بعدی، پیشکش مان.. مگر نه آنکه هنرمند پیش از هنرمند بودن انسان است، دل دارد، آن هم دلی نازک.. گاه با تلنگری می شکند.. آن هم چه شکستنی.. که یا خانه نشینی اختیار می کنند یا جلای وطن و ترک دیار..
جناب آقای استاندار و دیگر مسولان ارشد شهری، لطفا شماها ورود بفرمایید، شهر تبریز تهی از بزرگان میشود.. خالی از هویت اجتماعی و فرهنگی می شود.. لطفاً تلاش کنیم در میان این همه دغدغههای روزمره مان، دل نازک این هنرمندان پیشکسوت را به دست آوریم.. بیمهری امروز بر این بزرگان و پیشکسوتان و عدم تکریم فرهیختگان، مقدمه ای است بر نهادینه شدن اهانت به خودمان در آینده ای نه چندان دور... و به فرمایش مولا علی (ع)؛ «الیوم یومان» روزگارت دو روز است. «یوم لک و یوم علیک».
جواد کریم نژاد- فعال فرهنگی
انتهای پیام/