گزارش اختصاصی نصر/
مبینای کوچکم به آرزویش رسید/ اهدای عضو دختر 13 ساله تبریزی به بیماران
1399/03/09 - 12:16 - کد خبر: 20893
نصر: مرگ مغزی مبینا مولای باعث شد تا مادر داغدار او در اقدامی تحسین برانگیز تصمیم بگیرند تا اعضای بدن فرزندشان را اهدا کنند.
به گزارش سرویس اجتماعی نصر، یک هفته پیش بود که اخبار سانحه تصادف یک فوتی و شش مصدوم در حادثه رانندگی محور مرند جلفا و محدوده «دره دیز» توسط خودرو سوناتا با آردی را کار کردم. سرنشین 54 ساله، سرپرست یک خانواده و پدر سه فرزندی بود که امروز، 9 خرداد ماه دخترش مبینا را در اثر مرگ مغزی و تصمیم بزرگ مادرش، به آغوش خود کشید.
اما این سوی قصه مادری است که علاوه بر غم از دست دادن همسرش، باید غم عزیزی را که تا آن لحظه نمی توانست ببیند خار به پایش رفته و آن سوی قصه، تصمیمی که اصلا ساده نیست را بخوانیم.
بی شک پزشکان تیم پیوند وظیفه سختی برعهده دارند، آن ها باید با ارائه دلایل علمی به مادر داغدار مبینا بگویند که ته تغاریشان دیگر باز نخواهد گشت؛ و از سوی دیگر از آن ها بخواهند که با اهدای اعضای بدن عزیزشان جان چند بیمار نیازمند به عضو پیوندی را از مرگ نجات بدهند.
همزبانی و همدردی با مادران بیماران مرگ مغزی هنریست که این پزشکان را با عشق عجین کرده تا لحظات زیبای زندگی دوباره را خلق کنند.
آری سخت است برای مادری که هنوز صدای تپیدن قلب دخترش را می شنود و یا هنوز دستان گرم اورا می گیرد، بگویی دیگر راهی برای برگشت نیست و این صدا و گرما دیگر عادی نیست.
بی شک سنگ هم که باشد، دلش از این همه درد میسوزد و آب می شود، اما نام تنها دلی که می تواند چنین ارده آهنین و بزرگ داشته باشد، مادر است.
به نظر می رسد مادر مبینا، تنها با دیدن بیمارانی که فقط با اهدای یک عضو از بدن دخترش، می توانند دوباره به زندگی لبخند بزنند، آرام می یابد.
لحظه وداع با فرزند، تلخ ترین صحنه هایی است که بارها در اتاق پیوند بیمارستان امام رضا(ع) تبریز رقم می خورد و ساعتی بعد با شیرین ترین پیوند و نجات انسان بیماری از مرگ به پایان می رسد.
دختر دایی مبینا پاسخگوی تلفن خبرنگار نصر بود؛ از او درباره اهدای عضو دختردایی اش جویا شدم که وی تلفن را به مادر مبینا داد تا او در این باره توضیحاتی را بیان کند.
مادر مبینا بعد از احوالپرسی با صدایی رسا و البته غمگین به خبرنگار نصر گفت: دقیقا جمعه هفته قبل، ساعت 19 بود که من و همسرم، به همراه دوپسر و دخترم مبینا موقع برگشتن از سفر جلفا بخاطر سبقت ناگهانی یک خودروی سوناتا از لاین مخالف، تصادف کردیم. در این حادثه همسرم فوت کرد و دخترم مرگ مغزی شد. پسرم نیز سه تا از دنده های قفسه سینه اش شکسته و در حال حاضر در بیمارستان امام رضا بستری بستری است و پسردوم و خود من نیز دچار ضربات خفیف عضلانی شده ایم.
وی به خبرنگار نصر گفت: چند هفته پیش در روز ملی اهدای عضو بود که یک یادداشتی به مناسبت اهدای عضو از رسانه نصرنیوز خواندیم، من و همسرم آنچنان تحت تاثیر آن متن قرار گرفته بودیم که مبینا دخترم نیز اصرار داشت تا برایش کارت اهدای عضو بگیریم. خیلی طول نکشید که دخترم به خواسته قلبی و آرزو اش رسید و تمامی اعضای خو را اهدا کرد.
خانم علیزاده بابت اهدای عضو فرزندش افزود: اوایل گرچه دکترها می گفتند که مبینا مرگ مغزی شده، اما من همچنان صدای تپش قلبش را گوش می دادم، هنوز بدنش گرم بود و احساس می کردم که او واقعا زنده است. آخه مبینای من فقط 12 سال سن داشت و پایان زندگی برایش خیلی زود بود!
مادر مبینا ادامه داد: پس چگونه می توانستم خودم را راضی کنم دخترم دسته گلم رو که داره نفس میکشه، مرده فرض کنم؟! مدام از خدا کمک می خواستم تا از ته دل برای اهدای اعضای دخترم راضی بشوم اما در یک لحظه به این فکر کردم که اگر این تن خاک شود دیگر هیچ راه ارتباطی بین من و مبینا وجود نخواهد داشت.
خانم علیزاده گفت: در نهایت با این فکر و خیال که اگر اعضای بدن دخترم در بدن کودکان نیازمند عضو قرار بگیرد، ضمن اینکه تصمیم من به اذن خدا به چند نفر دیگر زندگی دوباره می بخشد، همچنان نیز ارتباط بین من و مبینا در این دنیا نیز بر قرار بود و تنها در دراین حالت است که می توانم بگویم مبینای من هنوز زنده است. آری دختر من رفت ولی شک ندارم دختران دیگری به آغوش مادر و زندگی شان بازخواهند گشت.
این مادر داغدار افزود: مبینای مرا خدا پیش پدرش برده است و به این موضوع افتخار می کنم و تصمیمم بر این بود که تمام اعضای بدن او را اهدا کنم تا خانواده های دیگر نجات پیدا کنند و این کار را برای رضای خدا کردم و تا ابد هم آرامش دارم و مطمعنم فرزندم نیز راحت و آسوده است؛ این چنین شد که من رضایت نامه اهدای اعضاء بدن کوچک مبینا جانم را امضاء کردم.
مادر مبینا که انگار که از دست دادن همسر و فرزندش او را قوی تر کرده بود، با توکل به خداوند گفت: اصلا نمی خواهم گریه کنم چون اجر تمام کارهایم از بین می رود، فقط دعا می کنم برای بیمارانی که اعضای بدن مبینا در بدن آن ها قرار گرفته و تمام فکر و ذهنم این است که آن ها بدنشان این اعضا را پس نزده و قبول کند.
مادر مبینا در پایان به خبرنگار نصر گفت: دوست دارم در آینده نزدیک، شرایطی فراهم بشود تا بتوانم کسانی را که اعضای بدن دخترم را دریافت کرده اند از نزدیک ببینم؛ همچنین از صمیم قلب می گویم که تسلیم محض تقدیر الهی هستم و از تصمیمی که گرفته ام پشیمان نیستم، امیدوارم هیچ مادری داغ از دست دادن جگر گوشه اش را نبیند.
مادر مبینا که بغض راه نفس اش را تنگ کرده بود و با دستش گلویش را فشار میداد، به سختی خود را کنترل می کرد. با آه و حسرتی که به سادگی می شد از چشمان خیس و بادکرده اش دید، گفت: امروز قلب اش را در تهران به یک دختر 21 ساله پوند خواهند زد و فردا کبد و کلیه اش را به شیراز می برند.
گزارش نصر حاکی است، تا دقایقی دیگر لحظه وداع فرا می رسد و ساعتی بعد مادر مبینا دیگر نمی تواند دستان کوچک و گرم دخترش را بگیرد، با کمتر شدن صدای تپش قلب مبینا، صدای تپش قلب مادر مبینا تندتر می شود؛ به طوریکه از پشت تلفن هم میتوان احساس کرد که قلب این مادر میخواهد از دهانش بیرون بیاید. او می داند که اعضای بدن دخترش برای نجات جان انسان هایی که نفس هایشان به شماره افتاده است به بیمارستان های مختلف کشور ارسال می شود و با پیوند به بیماران نیازمند لبخند را بر صورت های خسته آن ها می نشاند و اینگونه خود را تسکین می دهد.
*گزارش از سحر مغفرت
انتهای پیام/