نصر: آتش که به جان بازار تبریز افتاد، جایی در عمیقترین رگ و ریشههای تبریزیها هم با شعلههای این آتش سوخت. انگار هیچ اهمیتی نداشت که یکی از مغازههای سرای ایکی قاپیلیلار برای ما باشد و یا زندگی و دارایی خودمان گرفتار شعلههای آتش باشد. اسم بازار و آتش که بیاید انگار همه گرفتار شدهایم در دردی مشترک.
سرای رنگیرنگی بازار تبریز آتش گرفت. جایی که سرزمین دوست داشتنی بچهها بود با آن همه سنجاق سر، گیره و کش مو، شانههای عروسکی، تلهای گلدار، کیف پولهای زرد و صورتی، ساعت مچیهای چینی، اسباب بازی های پلاستیکی و هزار و یک چیز دیگر. حالا تمام آن قشنگیها ذوب شده و تنها مشتی سیاهی باقی مانده است.
چهارشنبه شب کمی بعد از افطار که شهر کم کم داشت آرام میشد، خبر رسید نبض شهر میسوزد و میسوزد. نیروهای امدادی از تمام ایستگاههای آتش نشانی سطح تبریز اولین کسانی بودند که خود را به محل حادثه رساندند. چشمانشان مقابل هجوم آتش سوخت ولی باز هم دست از کار نکشیدند. گرما و حرارت آتش بیتابشان کرد ولی باز هم خسته نشدند.
انگار تعصبی پنهان برای حفظ این دژ تاریخی و کهنسال در پس ذهن همه تبریزیها شکل گرفته و آتشنشانان هم با تکیه بر همین تعصب با جانفشانی در کمتر از 5 ساعت این آتش سوزی را مهار کردند.
هر چند اطفا آتش سوزی در کمترین زمان ممکن با حداکثر توان یکی از مهمترین اصول کاری در شغل آتش نشانی است ولی وقتی پای بازار تبریز در میان باشد انگار همه چیز فرم دیگری به خود می گیرد. مثلا تصور کنید آتش سوزی چهارشنبه شب به جای ایکی قاپیلی لار به جان یکی از این برج های مدرنِ تازه احداث می افتاد، باز هم دل مردمان شهر اینطور آتش می گرفت؟
رد خاطرهای درخشان و عمیق از بازار تاریخی تبریز آنچنان در روح و جان ما مردمان این شهر ریشه دوانده که وقتی صحبت از دالانهای تو در تو و سراهای کوچک و بزرگ بازار میشود، نمیتوان در آن چهارشنبه شبِ تلخ به راحتی و بیخیال خوابید. درد بازاریها درد ما میشود و انگار یکی از آن مغازههای رنگی رنگی، مغازه خودمان باشد.
«بازاریهای تبریز» تنها یک واژه و معرفی ساده نیست؛ بازاریها واژهای تجمیع شده از مرام، غیرت، گشاده دستی، مهربانی و خیلی چیزهای خوب دیگر است.
همشهریهایی که برای همه مردم شهر آشنا هستند و خودی. شاید همین محبت عمیق باشد که گره میزند نگرانیها و دوستیها را در یکدیگر.
بازار و بازاریها قلب کهن شهر تبریز هستند که گره این اتحاد و همدلی مردمی را ایجاد کردهاند. پیوند و اتحادی که از کسبه نگران و پر آشوب گرفته تا امام جمعه تبریز را از همان دقایق اولیه این حادثه به بازار کشاند. از مسئولان شهری گرفته تا مدیران میراث فرهنگی. از خبرنگاران گرفته تا شهروندانی که دوست دارند خبرنگار باشند. همه و همه پای کار آمدند.
همه پای کار آمدهاند تا در کنار بازاریهایی باشند که در میان شعلههای آتش، سرمایه های مالی زندگیشان را از دست دادند. پای کار آمدهاند تا دوباره رنگ نو به این زیبای تاریخی بزنند.
..................
سحر فکردار
..................
انتهای پیام/