شهید سپهبد سلیمانی؛
اگر مهدی نبود هرگز جنگ ما قداست پیدا نمیکرد/ فرماندهی درجنگ امامت بود نه هدایت
1398/12/26 - 17:55 - کد خبر: 16762
نصر: به گفته سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، مهدی فرد عادی نبود، این فرمانده شما در صحنه جنگ بود، وقتی شهید شد، درون گودال بود.
سردار مهدی باکری در عملیات بدر در روز ۲۵ اسفند ۶۳ بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید و هنگام انتقال پیکر مطهرش مورد هدف آرپی جی دشمن قرار گرفت و دریا آرامگاه ابدیاش شد. او در هنگام شهادت فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا بود.
درباره شهید مهدی باکری خاطرات و سخنان متعددی روایت شده است. یکی از این سخنرانیها از زبان سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی سردار دلهاست.
نماد تربیت اهل بیت (ع) یعنی مهدی باکری یعنی حمید باکری، شفیعزاده، حسن باقری، یاغچیان، تجلایی یعنی همه این شهیدان.
غیر از صحنه جهاد هیچ صحنه دیگری این قابلیت را ندارد، جهاد است که این قابلیت را دارد، اگر جهاد نبود این جوهرها بروز پیدا نمیکرد و بالعکس.
اگر مهدی نبود، هرگز جنگ ما این قداست را پیدا نمیکرد، حق این دو بر هم، حق متقابلی است. یعنی همانطوریکه جنگ و جهاد منشاء بروز این شخصیت برجسته شد همانطور هم مهدی تمام قامت بهترین علم و معرف جنگ شد و این قداست را به جنگ ما بخشید.
قلههای شهید دفاع مقدس، نورانی بودند. اینها ذرات وجود نورانی امام راحل را گرفتند و در واقع تکثیرکننده وجود امام خمینی (ره) بودند، منتشرکننده وجود امام راحل در دفاع مقدس بودند، از اینرو این تحول و سرعت در این تحول اساسش بهدلیل مدیریت بالا، مقدس و والای شهیدان ما بود. انسان صالح، انسان پاک و انسان مخلص وقتی در راس قرار بگیرد، تاثیرش اینگونه خواهد بود. دلیل این تحول این بود، انسانهای پاکی مثل مهدی باکری و حمید باکری منشاء این تحول بزرگ شدند.
من معتقد هستم، یابنده مهدی و حمید یابنده فاطمه اطهر(س) است، کسی که قبر فاطمه سلام الله علیها را به ما نشان دهد همان کس، مهدی و حمید را نیز به ما نشان خواهد داد. این دو برادر که تداعی امام حسین (ع) و ابوالفضلالعباس (ع) را میکردند و من بارها آقا حمید را دیدم هیچوقت فکر نکردم که برادر آقا مهدیست. تعبد، ادب و احترام بسیار زیادی نسبت به آقا مهدی داشت. آقا مهدی معروفترین و زیباترین کلمهای بود که وجود داشت.
ارزش پیام گفتوگوی آخر شهید کاظمی و شهید مهدی باکری به اندازه یک آیه قرآن است. عظمت، بزرگی وجود و روح مهدی را نشان میدهد. ما از مصائب امام حسین (ع) در کربلا تعجب میکنیم، با خود میگوییم آقا مهدی کجا امام حسین (ع) کجا، ولی مهدی از آن انسان پاک تاثیر گرفته بود. گودال قتلگاه روز عاشورا در گودال غرب دجله بروز کرد، گودالی که در اثر بمب حفر شده بود، آن وفاداری برای ما و خانواده شهدای خیلی مهم است که بدانند فرمانده بچههایشان که بود؟ چه کسی فرمان مرگ صادر میکرد؟ چه کسی فرمان حمله صادر میکرد؟ چه کسی میگفت بمان؟ ولو اینکه دشمن آنجا زمین را میدرید و با آتش شخم میزد. اینکه بود؟ چه انسانی بود؟ خیلی مهم است که او با غیرت و وفایی که داشت برای گروهان خود که تعدادشان به سی چهل نفر رسیده بود، ماند و هرگز آنجا را ترک نکرد. وقتی همه التماس کردند مهدی برگردد و حتی به دوست صمیمی او شهید کاظمی متوسل شدند، وقتی همه در بدر کنار رمل رفته بودند و هفت، هشت نفر ایستاده بودند التماس میکردند و حتی احمد کاظمی مثل مادری که بچهاش را جا گذاشته باشد، میگریست و میگفت من بدون مهدی بر نمیگردم. به الله قسم! تانکها به سنگر لب این رمل نزدیک شده بودند، او را به زور به قایقی انداخته و بردند. وقتی که با او تماس گرفته شد.
گفت: آقا مهدی بیا. گفت "احمد بیا اینجا پیش من، من چیزی میبینم که اگر تو ببینی هرگز از هم جدا نمیشویم و تا ابد با هم هستیم، صدا را بشنوید یک ذره تردید در آن نیست". مهدی ماند، چرا که این عشق و وابستگی مهدی به امام بود.
بچههای جنگ یادشان هست، همان روز وقتی که عقبنشینی شروع شد در همه بیسیمها این پیام امام راحل قرائت شد:" ما ایستادهایم" و او ایستاد. از خدا بخواهیم ما را با این عبد صالح که برادران عزیز جوان و برادران عزیز لشکر عاشورا باید افتخار کنند، محشور فرماید. در قیامت هر جماعتی را با امام خودشان وارد میکنند و امام شما در آن جمع مهدی باکریست، چه صفایی دارد.
مهمترین ویژگی مهدی این بود که خودش را در درون خودش کشته بود به تعبیر امیر المومنین(ع)" وظلله بذکر الموت". این کلام معصوم را مهدی با تمام قامت در درون خودش کار کرده و جا انداخته بود. فرمود "والا ترفعنی فان ناس درجه الا حتبتنی عند نفسی مثلها". خدایا به من در مقابل مردم درجهای عطا مکن مگر اینکه در وجود من به همین مقدار بشکنی". "و لا تغلث فی اذا ظاهرا الا اهل السریر ذلته باطنه عند نفسی بقدرها". مالک بود. واقعا مالک بود در رفتار؛ در اخلاق؛ چرا امیر المومنین(ع)، امام معصوم، قله همه قلههای تقوا و اعتماد به خداست؟ وقتی شهادت مالک را شنید گریه کرد و فرمود"والله لیحدن موتک عالما ولیفرحن عالما". به خدا قسم مرگ تو عالمی را غمگین و عالمی را خوشحال کرد.
عالم علی را دردناک و غمگین کرد و عالم معاویه را خوشحال کرد." لقد کان لی مثلنا کنت برسول الله". او برای من مانند من برای رسول الله بود. مهدی چنین انسانی بود. از خدا میخواهیم به ما معرفت شناخت شهیدانمان را عطا کند. از خدا میخواهیم که ما را با شهیدانمان محشور کند. از خداوند عاجزانه میخواهیم که ما را به دوستان شهیدمان ملحق کند.
خدایا به حق شهیدانمان امام ما را در اعلا علیین قرار بده. شهیدان ما را با شهدای کربلا محشور کن. رهبر عزیزمان را خدایا تا ظهور حضرت مهدی برای ما حفظ بفرما. بر طول عمرش بیفزای. خدایا دوستانش را متحد و دشمنانش را متفرق بفرما.
تک تک شهدا، احمد کاظمی، همت، باکری از یک مرجع تقلید رهبری میشوند، نه در فقه بلکه در سلوک مختلف و متعدد. رفته بودم دربندرعباس صحبت کنم چند تا دختر پیش من آمدند و گفتند، فلانی ما هرکدام نامی برای خودمان گذاشتیم، همت، باکری، خرازی را ندیده بودند، گفتند نام این خانم باکری است، ما او را به نام باکری صدا میزنیم، او خود را متبرک به شهید باکری کرده، نام این خرازی است، نام این کاظمی است. این دختر به من گفت، وقتی سر سفره می شینم حس میکنم مهدی باکری سرسفره ما نشسته است، کجا چنین چیزی وجود دارد؟ این همان اتصال است.
یکی از برجستگیهای جنگ ما این بود که قلههای آن قلههای مرتفعی بود، اگر قله مرتفع باشد، دامنه زیبا و سرسبز میشود، چشمههای جوشان از دامنه سرازیر میشود، این قله برجسته اثر جدی گذاشت، رسول معظم اسلام (ص) حدود 10 سال رسمی حکومت کرد اما هزاران سال بر دلها جا دارد، این قله است. امام رضوان ا... تعالی علیه 10 سال حکومت کرد، اما تاثیر امام بر جامعه ما بیش از تاثیر تمام حکومتها در بیش از 50 سال بوده است. وقتی یک علقه، قله مرتفعی باشد اثر میگذارد.
امروز تاثیر مقام معظم رهبری بر جامعه ما، بر مصونیت جامعه ما و در حفظ جامعه ما بیش از تاثیر یک حکومت است، این تاثیر قله است. از ویژگیهای جنگ این بود. بهخاطر وجود فرماندهان شهید و آن قلههای برجسته در دفاع مقدس، دل انسان برای از دست دادن شهدا، آرامش و اطمینان مییابد.
مهدی فرد عادی نبود، این فرمانده شما در صحنه جنگ بود، وقتی شهید شد، درون گودال بود در نوک، فرماندهی درجنگ. امامت بود نه هدایت. او "برو" نبود ، بلکه "بیا" بود. فرق است بین این دو کلمه بیا و برو. آنها در نوک بودند، فریادشان بود بیا نه اینکه برو. آنکه می گوید بیا، او امامت می کند.
فرماندهان شهید ما در صحنه جنگ امامت میکردند، او در گودال کنار جاده اماره نشست، این صدا خطاب به شهید احمد کاظمی ضبط شده است که تا آخرین زمان شهادتش از این درد به خود میپیچید، صدا و حرفش این بود که "احمد بیا اینجا، اینجا من چیزی میبینم که اگر تو ببینی از اینجا نخواهی رفت، من برادر سردار زاهدی و برادر سردار عبداللهی هستم". به جزیره مجنون جنوب رفتم، سنگر کوچکی متعلق به شهید زینالعابدین بود که شهید باکری و شهید کاظمی هم در آن حضور داشتند، در آن روز برادر مهدی شهید شده بود، حمید آن جوان رعنا جا مانده بود، ولی من هیچ آثاری از غم در چهره او ندیدم. وقتی میخواستند جنازه برادر او را بیاورند، نگذاشت گفت" اگر دیگران را توانستید بیاورید جنازه برادر من را نیز بیاورید."
انتهای پیام/