خبر/

راهداران، سربازان گمنام جاده‌ها/ کوه‌های برف‌های که با اراده مردان سرزمینم آب می‌شوند

1398/11/28 - 15:49 - کد خبر: 14725
جاده های آذربایجان شرقی

نصر: راهداران سربازان بی‌ادعا، گمنام و نگهبانان جاده‌ها، فرشتگان نجاتی هستند که در بحرانی‌ترین وضعیت جوی حضورشان بیش از پیش در جاده‌ها ملموس می‌شود.

به گزارش نصر به نقل از فارس، سوز سرمای زمستان و بارش شدید برف در جاده‌ها غافلگیرت می‌کند، به پیش می‌روی تا از این وضعیت خلاص شوی اما شرایط بدتر در مقابلت خودنمایی می‌کند، خودرویت در جاده‌ها گرفتار برف می‌شود و دیگر حرکت نمی‌کند، گویا جاده که هیچ؛ دنیا خالی از سکنه است، احساس می‌کنی فرسنگ‌ها با همه فاصله داری و ارتباطت با دنیا قطع شده است.
بیشتر از خودت نگران خانواده‌ات هستی؛ نه موبایلت به دادت می‌رسد و نه دستت و صدایت به جایی؛ احساس می‌کنی دیگر ناجی‌در آن بوران برف وجود ندارد، اما یکباره نارنجی پوشانی را می‌بینی که چون فرشته نجاتی خودرویت را از برف رهانیده و تو و خانواده‌ات را در مکانی گرم اسکان می‌دهند.
در هنگام بارش برف سنگین‌، چه شب‌ها و روزهایی که بی‌وقفه و  پی‌درپی در جاده‌ها برای باز کردن راه‌های روستایی به دور از خانه و خانواده تلاش می‌کنند و گاه خود در این ورطه و ماموریت‌های سخت، گرفتار نامهربانی‌های طبیعت شده و جانشان را در حین انجام وظیفه برای خدمت به مردم می‌گذارند و این مردان نارنجی‌پوش که به نام سفیران آرامش جاده‌ها نام گرفتند.
 
  کوه‌های برف‌های که با اراده مردان سرزمینم آب می‌شوند
تبریز را به مقصد یکی از محورهای شهرستان هشترود یا چاراویماق ترک می‌کنیم، قصدمان حضور در منطقه چاراویماق است تا از روند بازگشایی مسیر و روستاهای محاصره شده در برف و بوران گزارش تهیه کنیم.
وارد مسیر آزادراه تبریز- زنجان می‌شویم هوا مشکل خاصی ندارد و مسیر نیز برای تردد عالی به نظر می‌آید.
تماس با مسئولان منطقه‌ای برای گرفتن آدرس روستاهای این منطقه ختم به رفتن به سمت مراغه و روستاهای محاصره در برف این شهرستان می‌شوند، چرا که مسوولان منطقه از نامساعد بودن وضع منطقه هشترود و امکان گیر افتادن در این مناطق را برایمان محتمل می‌دانند.
همین که از آزادراه به سمت جاده فرعی مراغه تغییر مسیر می‌دهیم لغزندگی جاده و سخت بودن رانندگی در آن کاملا قابل لمس است بماند که به‌خاطر الطاف کاندیداها که تابلوهای راهنمایی را با پوسترهای تبلیغاتی خود مزین کرده بودند و نزدیک به 10 کیلومتر مسیر را اشتباهی رفتیم که با راهنمایی ساکنان دوباره مجبور به بازگشت به مسیر اولیه و حرکت به سمت مقصد شدیم.
هر دو طرف جاده پوشیده از برف و در خود جاده نیز برف در اثر تردد خودرو فرش زمین شده‌اند اما در هر صورت می‌تواند در این جاده‌ها تردد کرد. با جستجوهای متعدد بالاخره به راهدارخانه‌ای در نزدیکی روستای کویجه قلعه از توابع مراغه می‌رسیم، مسوول کارگاه با استقبال از حضور ما سریع خودروی حامل بشکه‌های گازوئیل را سوار شده و از ما می‌خواهد پشت سر او حرکت کنیم در مسیر مدام به این فکر می‌کرد این بشکه‌های گازوئیل به چه دردی خواهد خورد؟
وارد منطقه روستای کویچه قلعه می‌شویم تردد در مسیر به سختی و شاید به جرأت می‌توان گفت، فقط با ماشین‌های مجهز امکان‌پذیر است حتی دید هم کافی نیست آرام آرام کلا از جاده‌های پرتردد فاصله می‌گیریم و واقعا در محاصره برف‌هایی که در کنار جاده انباشته شده‌اند به مسیر خود ادامه می‌دهیم.
بعد از رد شدن از روستای کویچه قلعه در بالادست این روستا و در دور دست‌ها دستگاه‌های سنگین را که در حال کار کردن و بازگشایی مسیر هستند خودنمایی می‌کنند با هزار ترفند رانندگی، خود را به آنها می‌رسانیم با آغوش باز و بدون کوچک‌ترین دلسردی و حتی خستگی به استقبال می‌آیند اما می‌شود به راحتی در میان خنده‌ها و احوال پرسی‌های گرم‌شان رگ‌های بی‌خوابی و خستگی را دید.
خودروی حامل بشکه‌های گازوئیل خود را به یکی از بولدوزرها نزدیک می‌کند یک نفر راننده و دو نفر از همکارانش با هماهنگی از پمپی برای پر کردن مخزن دستگاه خود استفاده می‌کنند نگاهی به دست‌های پیر و نحیفشان که در حال چرخاندن چرخ‌های پمپ هستند، می‌اندازیم و با خود می‌گوییم کاش مدیران ما روزی جایشان را با این افراد عوض کنند تا ببینند این مردان سرزمین زرع خیز من بدون هیچ گله و شکایتی چه سختی‌های می‌کشند.
رئیس اداره راهداری مراغه به استقبالمان می‌آید از او درباره وضعیت مسیرهایی بالا دستی می‌پرسم، می‌گوید: از لحاظ فضای کار برای همکارانم مناسب است و می‌توانند مسیر 30 روستای باقی‌مانده را که بسته است تا فردا باز کنند اما چون تا ساعاتی دیگر بارش برف شروع می‌شود دوباره باید مسیرگشایی از صفر شروع شود و مطمئنا مسیرهای بازگشایی شده دوباره بسته خواهند شد.
شریفی با دست یکی از همکارانش را که ساکت گوشه‌ای در میان برف‌ها ایستاده نشان می‌دهد و می‌گوید این همکارم 15 روز است به خانه نرفته و امروز دختر پنج ساله‌اش زنگ زده و گریه کرده تا حداقل یک روز مرخصی به او بدهیم تا به خانه برود و دخترش را ببیند، قرار شده شب به خانه خود در میاندوآب برود و صبح زود دوباره برگردد.
 وی در مقابل این سوال که تا چه زمانی همکارانش همچنان کار خواهند کرد اظهار می‌دارد: در حال هدایت دستگاه‌ها به سمت جاده اصل هستیم، چرا که با شروع بارش‌ها باید بازگشایی از جاده اصلی شروع شود و اگر خدای نکرده دستگاه‌ها در جاده‌های روستایی با بارش برف محاصره شوند دچار مشکل می‌شویم، بنابراین تا زمانی که فعلا بتوانیم به کار ادامه خواهیم داد.
هوا دارد کم‌کم تاریک می‌شود از دور دستگاهی را که در حال جمع کردن برف‌ها و پاشیدن آنها به اطراف جاده هست می‌بینیم که به سمت ما می‌آید وقتی به هم می‌رسیم، نگه می‌دارد و پسر جوانی با جثه‌ای ریز که شاید 22 یا 23 سال بیشتر سن نداشته باشد از پشت فرمان این دستگاه سنگین پیاده می‌شود و به ما خوش‌آمد می‌گوید، لباس‌های نازک و بدون محافظ او نظرم را جلب می‌کند و با خود می‌گویم چگونه در این سرما و با این لباس‌های نامناسب می‌تواند برای بازکردن راه هزاران نفر کار کند از کریم عینی تازه‌کند می‌پرسم چند ساعت است که در حال برف‌روبی و بازگشایی مسیر است می‌گوید یک ماه است به خانه نرفته و حدس می‌زند چون بارش برف تا یکی دو ساعت دیگر شروع شود پس حالا حالاها باید اینجا باشم.
پیرمردی که روی بولدزر کار می‌کرد با چهره‌ای خندان به سمتم می‌آید و لباس فرم راهداری را که روی آن پر از خاک و گل است از تنش در می‌آید و قسم می‌خورد تازه شسته و تمیز است و به سمت من می‌گیرد تا بپوشم و از سرمایی که به آن عادت ندارم در امان باشم چیزی در مقابل محبت این پدر نمی‌توانم بگویم، فقط اظهار می‌دارم لباس‌های من گرم هستند شما واجب‌تر از من هستید و باز اصرار می‌کند و یادآور می‌شود که به ظاهر لباس توجه نکنم تمیز است.
هوا دیگر تاریک شده و باید از این مردان سرزمینم که در حال انداختن شکاف به دل برف هستند و کوه‌های برفی توان مقابله با اراده آنها را ندارد خداحافظی کنم با تک تکشان خداحافظی می‌کنم اما بازهم به این فکر می‌کنم تا مسوولان پشت میزنشین ما کاش یک سر به اینجا می‌زدند.
در مسیر به این فکر می‌کردم که این تلاش را با چه پول و مبلغی می‌توان جبران کرد آیا اصلا می‌توان دستمزد مادی برای این از خود گذشتگی در نظر گرفت که جواب آن مطمئنا نه است اما ای کاش نحوه همکاری و حداقل قرارداد این تلاشگران به‌نحوی باشد که بتواند تا حدودی دلگرمی و دلخوشی این افراد بی‌ادعا را به‌دنبال داشته باشد.

زهرا عبداللهی
انتهای پیام/

پژوهشیار