یادداشت/

مرگ دریاچه ارومیه؛ نماد یک شکست مدیریتی تاریخی

1404/06/17 - 22:16 - کد خبر: 144883
دریاچه ارومیه

نصر: خشک‌شدن کامل دریاچه ارومیه – نگین آبی شمال‌غرب ایران – نه یک اتفاق طبیعی و ناگهانی، بلکه حاصل دهه‌ها بی‌کفایتی مدیریتی، تصمیمات غلط و غفلت نظام‌مند از علم و تجربه است. تصویر ماهواره‌ای ناسا تنها تأیید نهایی بر مرگی است که سال‌ها پیش آغاز شد؛ مرگی که نه تنها یک دریاچه، بلکه اعتماد عمومی به سیاست‌گذاری محیط‌زیستی و کشاورزی کشور را نیز با خود برد.

در طول دهه‌های اخیر، دولت‌ها و نهادهای مختلف با شعارهایی پرطمطراق از «خودکفایی کشاورزی و غذایی» و «مدیریت منابع آب» سخن گفته‌اند، اما در عمل سیاست‌هایی را دنبال کردند که جز تخریب بیشتر نتیجه‌ای نداشت. توسعه بی‌محابای کشاورزی سنتی و کم‌بازده در حوضه آبریز دریاچه، برداشت بی‌رویه از منابع زیرزمینی، و اجرای طرح‌های شکست‌خورده انتقال آب و سدسازی‌های بی‌منطق، ضربه‌ای کاری به این اکوسیستم شکننده وارد کرد. سدهایی که به‌نام توسعه ساخته شدند، نه تنها رونقی برای کشاورزی نیاوردند بلکه حیات یکی از بزرگ‌ترین دریاچه‌های شور جهان را نابود کردند.
اشتباه بزرگ‌تر اما آنجا بود که بحران دریاچه ارومیه به جای آنکه موضوعی علمی، زیست‌محیطی و ملی تلقی شود، به پرونده‌ای «امنیتی» بدل شد. هر صدای هشدار و هر نقد کارشناسانه، به‌جای آنکه راهی به اصلاح بگشاید، در سایه نگاه امنیتی سرکوب شد یا نادیده گرفته شد. در نتیجه، برنامه‌های علمی و بین‌المللی که می‌توانستند راهگشا باشند، یا نیمه‌کاره رها شدند یا هرگز جدی گرفته نشدند.
در این میان، ستاد احیای دریاچه ارومیه نیز به نماد دیگری از سوءمدیریت بدل شد. میلیاردها تومان بودجه در این ستاد هزینه شد، اما به جای نجات دریاچه، شاهد حیف و میل منابع، پروژه‌های نمایشی و بی‌اثر و در نهایت نابودی امید عمومی بودیم. دولت‌های پیشین موظف‌اند درباره نحوه هزینه‌کرد این بودجه‌های کلان و دلایل شکست کامل برنامه‌های احیاء، شفاف و علنی به مردم پاسخ دهند حتی در دادگاه محاکمه شوند.
امروز، خشک‌شدن دریاچه ارومیه تنها یک تراژدی محیط‌زیستی نیست؛ زنگ خطری برای حیات اقتصادی و اجتماعی آذربایجان و ایران است. گرد و غبار نمکی که از بستر خشکیده دریاچه به هوا برمی‌خیزد، تهدیدی برای سلامت میلیون‌ها نفر است. نابودی تنوع زیستی منطقه، کاهش ارزش زمین‌های کشاورزی، مهاجرت اجباری روستاییان و برهم خوردن تعادل اقلیمی، تنها بخشی از تبعات جبران‌ناپذیر این فاجعه است.
اما هنوز می‌توان از دل این بحران، درسی تاریخی گرفت. نخست آنکه کشور نیازمند گذار فوری از کشاورزی سنتی و پرمصرف به سمت کشاورزی علمی، هوشمند و کم‌آب‌بر است. دوم آنکه سیاست سدسازی بی‌رویه و پروژه‌های نمایشی باید متوقف و بازنگری شود. سوم آنکه مدیریت منابع آب و محیط زیست باید از سیطره نگاه امنیتی و سیاسی رها شده و بر پایه علم، شفافیت و مشارکت مردم و جوامع محلی بنا شود.
دریاچه ارومیه دیگر بازنمی‌گردد، اما این شکست می‌تواند آخرین نباشد اگر همچنان همان مسیر طی شود. بحران زاینده‌رود، هامون، گاوخونی و کارون در انتظار تکرار همین سرنوشت‌اند. اکنون زمان آن است که مدیران به جای شعارهای توخالی، به پاسخگویی شجاعانه در برابر مردم تن دهند و جامعه علمی کشور را در محور تصمیم‌گیری قرار دهند.
دریاچه ارومیه آینه‌ای است که بی‌کفایتی چند دهه سیاست‌گذاری غلط و حیف‌ومیل بودجه‌های عمومی را به رخ ما می‌کشد؛ اگر از آن درس نگیریم، فردا شاید دیگر آینه‌ای برای عبرت باقی نمانده باشد.

سید وحید پیمان- عصرآزادی آنلاین
انتهای پیام/

پژوهشیار