گزارش/

برخاستن نغمه زندگی از دل یک آمبولانس

1404/05/06 - 15:56 - کد خبر: 142113
متفرقه

نصر: در روزگاری که بسیاری از اخبار، بوی غم می‌دهند، امروز اورژانس ۱۱۵ جوان‌قلعه، قصه‌ای روایت کرد که بوی زندگی می‌داد؛ قصه‌ای از جنس تولد و از تبار امید و از دل یک آمبولانس که به جای آژیرِ اضطراب، طنین گریه نوزادی تازه‌وارد را در خود پیچاند.

به گزارش نصر، صبح هنوز آغاز نشده بود که صدای مأموریت زایمان، سکوت صبحگاهی پایگاه اورژانس جوان‌قلعه را شکست و دل‌ها را از حس مسئولیتی مقدس لرزاند.
امیر عباس‌زاده و محمد بهروز، دو فرشته سفیدپوشِ اورژانس، با قلب‌هایی پر از دعا و دستانی سرشار از تجربه، سراسیمه راه افتادند؛ به سمت سرنوشتی که هنوز نوشته نشده بود، اما قرار بود روایتگر معجزه‌ای شود.
مادر باردار، در دل خودرویی شخصی، میان دلهره و شوق، انتظار رسیدن نور را می‌کشید. نه تخت بیمارستانی در کار بود، نه پرستاری، نه امکانات کامل زایشگاه. فقط او بود و دردهایش و نگاهی که مدام ساعت را می‌پایید؛ نگاهی که مادرانه زندگی را می‌جست برای فرزندی که می‌خواست بی‌تاب از راه برسد.
تیم اورژانس در کمترین زمان ممکن، خود را رساند. پشت درهای بسته‌ی آمبولانس، اتاقکی موقت اما لبریز از مهر و مهارت مهیا شد؛ جایی که صداهای تندِ تپش قلب با دست‌های لرزانِ دعا در هم آمیخت. آمبولانس شد زایشگاه، جاده شد گهواره و آسمان، شاهدی خاموش بر معجزه‌ای زمینی.
لحظه‌ها به سختی می‌گذشت؛ یک چشمِ مادر، به دستان امدادگران بود و چشم دیگرش به آسمان و در همان لحظه‌ای که دل‌ها از اضطراب لبریز شده بود، صدایی کوچک اما نافذ در کابین آمبولانس پیچید: صدای نخستین گریه‌ی نوزاد پسر که بی‌تاب اما سرشار از شور زندگی، خود را به آغوش جهان رساند. صدایی که نه فقط گوش‌ها، بلکه جان‌ها را نواخت؛ گویی امید، دوباره متولد شد.
اشک در چشم تکنسین‌ها حلقه زد؛ نه از خستگی، بلکه از شوق بودن در لحظه‌ای که زندگی متولد می‌شود. اینجا، میان داروها و تجهیزات، جان تازه‌ای شکفت و دست‌هایی از جنس فداکاری، نخستین نوازش را نثار نوزادی کردند که هنوز بندنافش بسته بود، اما قلب‌ها را گشود.
پس از کنترل علائم حیاتی و اطمینان از سلامت مادر و فرزند، هر دو به بیمارستان امام خمینی عجب‌شیر منتقل شدند؛ جایی که لحظه‌های اضطراب، جای خود را به آرامش داد و چشمان منتظر، روشن شد از شکوه دیدار.
در میان انبوه روزهای خاکستری، این روز، با لبخند آغاز شد و با اشک شوق به پایان رسید. اورژانس ۱۱۵، امروز نه تنها جان نجات داد که زندگی آفرید. روایت امروزشان، روایتی بود از دستانی که گرچه پوشیده در دستکش‌های بهداشتی بود، اما قلبشان بی‌واسطه می‌تپید برای هر ضربان حیات.
و این‌گونه بود که در جاده‌ای خاموش و میان تپش‌های تند آمبولانس، آوای شیرین تولدی بی‌مقدمه، به همه یادآوری کرد که زندگی، هنوز هم زیباست...
انتهای پیام/

پژوهشیار