گفت و گو با حجت الاسلام ناصر خدایاری؛

دغدغه پزشکیان، کنار هم نشاندن شایستگان است

1403/06/14 - 17:06 - کد خبر: 120215
حجت الاسلام خدایاری

نصر: کمتر از یک ماه از آغاز عصرِ ریاست جمهوری مسعود پزشکیان، او با افراشتن پرچم وفاق ملی توانست تمام ۱۹ عضو کابینه اش را از منزلگاهِ «خانه ملت» عبور دهد و حالا یک به یک به وزارتخانه ها می رود تا با معارفه رسمی، آغاز به کار وزیرانِ دولتش را اعلام کند. در عین حال، پیش بینی ها از میزان توفیق رئیس جمهور جدید و کابینه «وفاق ملیِ» او همچنان محل بحث و گفت و گوست.

به گزارش نصر، به این بهانه، با حجت الاسلام ناصر خدایاری، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تبریز و از پیشکسوتان سیاست و فرهنگ منطقه آذربایجان که پیش از این و همزمان با دولت دوازدهم، مسئولیت مدیرکلی فرهنگ و ارشاد اسلامی استان آذربایجان غربی را به عهده داشت، گفت و گو کرده ایم. خدایاری که علاوه بر تحصیلات حوزوی در رشته علوم سیاسی تا مقطع دکترا تحصیل کرده است، جزو کنشگران سیاسی اصلاح طلب به حساب می آید و در انتخابات اخیر، دو مسئولیت توامان عضویت در شورای راهبردی ستاد انتخاباتی مسعود پزشکیان در آذربایجان شرقی و ریاست کمیته روحانیون ستاد انتخاباتی او در آذربایجان غربی را به عهده داشت. او دیدگاه های موشکافانه ای درباره ضرورت های تحول در نظام حکمرانی کشور دارد. در ادامه بخش هایی از این گفت و گوی مفصل را مرور می کنیم.

مسعود پزشکیان و دولت نوپای او در حالی سکان اداره کشور را به عهده گرفته اند که ایران شرایط ویژه ای را سپری می کند. بحران های اقتصادی، گسست های اجتماعی و ناپایداری های سیاسی، گوشه ای از این چالش هاست که بواقع پیچیده ترین شرایط پس از انقلاب ۵۷ را پدید آورده است. امروز مهم ترین پرسشی که فراروی نیمه مشارکت جویِ جامعه قرار دارد، این است که آیا پزشکیان و دولتش توان تغییرِ مناسبات و معادلات را خواهند داشت یا نه …
نقش الیت و نخبگان را در راهبری جامعه نمی توان انکار کرد اما ملتی که چشم بدوزد تا طبقه الیت آن ها را نجات بدهد، آینده چندان درخشانی نخواهد داشت. به عبارت دیگر اگر بخواهیم دنبال یک قهرمان برای نجات دادن جامعه باشیم، آن قهرمان خود ملت هستند. همچنان که خدای متعال هم در قرآن کریم بار تغییر سرنوشت ملت ها به دوش خود آنها گذاشته است.
در عین حال، نفس انتخابات، می تواند آغاز یک تغییر برای بروز تحول باشد. به این معنا که کشور از راهی که نادرست تلقی می شود برگردد. در این انتخابات هم جامعه به توقف راه گذشته و آغاز مسیری تازه رای دادند.
به عقیده من، پزشکیان با سن و سال، دانش و تجربه ای که در مسئولیت های مختلف کسب کرده، مدیری دردآشنا و آگاه به مسائل و چالش های ملی است. او ساختار سیاسی را خوب می شناسد و با این علم و احاطه، امروز منادی تحول است. پس می شود نسبت به موفقیت او در این راه امیدوار بود.
کانونِ اظهارات رئیس جمهور چه تا روز انتخابات و چه پس از آن، تاکید بر وفاق و انسجام ملی و تعامل داخلی بوده است. حقیقت این است که گسست های جامعه امروز، حاصل ناتوانی ما در ارتباط گیری با یکدیگر است. این اشکال هم در میان سیاسیون و هم در میان طبقات مختلف اجتماعی و نسلی مطرح است. من فکر می کنم، آقای دکتر پزشکیان مشکل را خیلی خوب تشخیص داده اند و این حجم از تاکید بر وفاق و تعامل، حکایت از همین شناخت مسئله است.
حس مشارکت ملی الان در نیمی از مردم ما از بین رفته است که همین بی تفاوتی، بدترین نوع مخالفت با یک نظام سیاسی به حساب می آید.
لذا به نظر می رسد همگرایی داخلی برای حل مشکلات کشور در کنار مدیریت ارتباطات بین المللی می تواند کلید حل مشکلات ایران امروز باشد. لذا به نظر می رسد رئیس جمهور جدید راهبرد درستی انتخاب کرده و تا اینجای کار هم درست قدم برداشته است.
طبیعتا همه ما مخالف این هستیم که مدیران دولت قبل بدون لحاظ شایستگی و ناشایستگی های شان یکباره کنار زده شوند و حامیان و طرفداران دولت جدید هم بدون ملاحظه شایستگی ها و ناشایستگی هایشان به صورت اتوبوسی وارد مدار حکمرانی شوند. وحدت ملی دقیقا یعنی کنار هم نشاندن شایستگان که عمده ترین دغدغه پزشکیان است.

بالاخره دعواهای سیاسی تا جایی می تواند سودمند باشد که در جهت منافع ملی باشد. مرزهای اختلافات را باید دانست. باید این مرزها را شناخت و حول قانون درگیری ها را کنترل کرد و همه جریان های سیاسی را به کار گرفت؟
ببینید اتفاقا من فکر می کنم مشکلات ما در هم تنیده شده اند و پرداختن به یک حوزه، در حقیقت تاثیر مثبت رویِ حوزه های دیگر هم خواهد داشت.
به طور مشخص و نمودی، مثلا می توانیم از مشکلات فرهنگ اقتصادی و اقتصاد فرهنگی حرف بزنیم.
ما امروز در فرهنگ کار و تولید، فرهنگ الگوهای مصرف، فرهنگ توزیع و … مشکل داریم. یکی از ملزومات سامان دادن به اوضاع اقتصاد و تولید، احیای الگوی فرهنگی و تقدسی است «کار» است. برای احیای این فرهنگ، باید به ابزاری فرهنگی و هنری متوسل شد.
این که جامعه از تولید رویگردان شده و به سمت داد و ستد گرایش پیدا کرده نشانه ای از یک بحران عمیق فرهنگی است. با این دیدگاه معلوم است که اقتصاد شکوفا نمی شود.
سوی دیگر داستان، اقتصاد فرهنگی است. به این معنا که داشته های فرهنگی ما باید برایمان ثروت آفرینی کنند.
دنیا دارد از میراث تاریخی اش درآمد کسب می کند. الان کشوری مانند ترکیه تنها در فصل تابستان ۲۰ میلیون گردشگر جذب می کند و عناصر فرهنگی مثل مسجد ایاصوفیه در کنار پتانسیل های طبیعی و تاریخی، در پازل تولید ثروت برای این کشور قرار گرفته است. در پرتوی همین نگاه، داشته های تاریخی یک کشور به طرق مختلف و در قالب تولیدات فرهنگی و هنری مثل فیلم ها و داستان و نگارگری و … حراست و به دنیا معرفی می شود. اما ببینید ما با مقبره الشعرایمان چکار کرده ایم؟ با مسجد کبودمان چکار کرده ایم و نمونه های بسیاری از این دست…
همین می شود درآمد ترکیه از گردشگری بر درآمد ما از فروش نفت چربش پیدا می کند.
در چارچوب همین اقتصاد فرهنگی است که عرض می کنم روزنامه و شعر و سینما و تئاتر و کتاب باید برای ما عایدی اقتصادی داشته باشد.
این تنزل عمیقی است که الان روزنامه های ما فقط با پشتوانه آگهی های دولتی به حیاتشان ادامه می دهند. لذا ما باید بتوانیم سرانه روزنامه و تئاتر و سینما برای مردم تعریف کنیم و آن را در سبد زندگی آنها بگنجانیم.

نقش فرهنگ سازی در چرخاندن چرخ های اقتصاد را مورد اشاره قرار دادید اما به نظر می رسد مولفه ارتباطات خارجی و روابط بین المللی نقش پررنگ تری داشته باشد.
یکی از نکاتی که رهبر انقلاب چندین سال است بر آن تاکید می ورند اقتصاد مقاومتی با دو پارامتر مهم درونزایی و برون نگری است.
به این معنا که ما باید متکی به توان داخل باشیم و بتوانیم با پتانسیل های ملی این چرخ را به حرکت درآوریم اما از طرف دیگر، باید بتوانیم آنچه را که در داخل تولید می کنیم در خارج از مرزها به فروش برسانیم. لذا ضرورت دارد که موانع ارتباط با دنیای پیرامون را هم باید برطرف و روی دیپلماسی اقتصادی ویژه ای باز کنیم.
در حلقه اول این ارتباطات باید همسایگان و کشورهای مسلمان را مورد توجه قرار دهیم و در حلقه بعدی، باید مزیت های اقتصادی مان را برای رقابت با کشورهای توسعه یافته به کار بگیریم.
من فکر می کنم نکته ضروری اینجاست که اقتصاد ما باید مردمی شود. این طور نیست که ما جامعه را فقط برای روز انتخابات لازم داشته باشیم. این مردم باید در اقتصاد هم تعیین کننده باشند. ما حتی در ازدواج و بچه دار شدن جوانان هم دخالت می کنیم در حالی که اگر موانع اقتصادی را از سر راهشان برداریم و آنها را به لحاظ اقتصادی توانمند کنیم آنها خودشان بهتر تشخیص می دهند که چه موقع باید ازدواج کنند و فرزند دار شوند.

جدال بین جوانگرایی و تجربه گرایی، حداقل سه دهه است که در کشور ما جریان دارد. به نظر می آید آقای پزشکیان راه بینابینی را انتخاب کرده اند. در این باره چطور فکر می کنید؟
من هم اعتقاد دارم که مدیران ما باید ترکیبی از توان جوانی در کنار تجربه کارکشتگان باشد، با این هدف که آرام آرام، کار را به نسل جدید واگذار شود. همان نسلی که امروز احساس می کند از تاثیرگذاری در امور کشور کنار مانده است. آن ها هم باید یاد بگیرند که به موقع مسئولیت ها را به نسل های بعد از خودشان واگذار کنند.
هر مدیری اعم از جوان یا مجرب باید سه مولفه برنامه ریزی، نظارت و ارزیابی را در دستور کارش داشته باشد. مدیران ما باید بتوانند مانند عقاب حوزه مسئولیتشان را تحت کنترل داشته باشند. نظارت به این معنا نیست که بروند بالای سر پیمانکار و مجری و با او دست به یقه بشوند. اینکه مدیری بلند شود و وقتش را به سرکشی از مساحت حدود ۴۰ هزار کیلومتری یک استان سپری کند، هم خودش از کار می افتد و هم استان را از کار می اندازد.
در عوض مدیران ما باید به قدری اقتدار داشته باشد که زیر دست، هر لحظه احساس کنند او بالای سر آنهاست.
یکی از مشکلات مزمن ما، عدم فهم فرهنگ کار جمعی است. استبداد معنای دقیقش این است. استبداد چیزی نیست که ما صرفا در ساز و کارهایِ سیاسی دنبال آن بگردیم بلکه یک فرهنگ عام حاکم بر ماست که که باعث می شود فردی فکر کنیم و همه چیز را در انحصار خودمان بیاوریم. تحت تاثیر همین روحیه است که ما در کارهای جمعی ناموفق هستیم.
در تقابل با این فرهنگ، رهبر انقلاب، خیلی سال قبل، مردم سالاری دینی را مطرح کردند که بسیار تعبیر عمیقی است و مرحله ای اجل از مردم داری و مردم مداری است. به این معنا که فراتر از احترام بر مردم و چرخیدن حول خواسته مردم، کارگزاران نظام، آن ها را بر خود سالار و حاکم می بیند. اگر این روحیه جایگاه خودش را پیدا کند دیگر کسی در پی محدود کردن حق دیگران نخواهد بود و همه به منافع ملی و دغدغه های جمعی می پردازند. در حالی که الان غالبا فقط داریم به خودمان و گروه و دسته و همفکران خودمان فکر می کنیم!
انتهای پیام/

پژوهشیار