گزارش نصر از مراسم گرامیداشت جبار باغچه بان/
جبار باغچه بان؛ پژواک سکوت ناشنوایان
1402/09/05 - 12:13 - کد خبر: 103457
نصر: جبار باغچهبان می گفت: «من مانند یک علف صحرایی بوسیله باد و باران و تابش آسمان ایران سبز شدهام و به رنگ و بوی ایرانیت خود افتخار دارم.»
به گزارش خبرنگار نصر، مراسم نکوداشت نیم قرن خدمت به جامعه ناشنوایان، استاد “جبار باغچه بان” به همت شهرداری منطقه پنج تبریز و کانون ناشنوایان آذربایجان شرقی در تالار پتروشیمی تبریز برگزار شد. «جبار باغچه بان» در 4 آذر 1345 در 81 سالگی در تهران درگذشت.
شامگاه روز شنبه مصادف با ۴ آذرماه، تالار پتروشیمی تبریز، میزبان تعداد زیادی از اقشار و خانوادههای ناشنوایان و کمشنوایانی بود که وجودشان رنگ و بوی خاصی به مراسم داده بود.
وارد سالن همایش که میشوم، سکوتی عجیب حکم فرماست. گویی قدم در یک هاله سکوت گذاشته بودم.
گرچه جمعیت بالغ بر پانصد نفری در سالن به چشم میخورد اما صدایی از کسی در نمیآمد؛ سالن همایش بیصداتر از چیزی که تصورش را میکردم بود. دنیا؛ برای آنها صدا ندارد؛ سکوت است و بی صدا!
هرکجا را که نگاه میکردم، حاضرین با دستانشان با دیکدیگر سخن میگفتند و میخندیدند. به شدت احساس غریبی میکردم.
آرام و بیصدا جایی نشستم تا بتوانم جمعیت را رصد کنم؛ دخترکی ۱۰ ساله، نارنگی به دست کنار دستم نشسته و متناوب به چشمانم خیره شده است. نمیدانستم باید چگونه سلام بدهم و بهش بگویم که چقدر چشمان زیبایی دارد. یک لحظه احساس کردم که نمیتوانم با کسی صحبت کنم و صدای کسی را بشنوم. کم کم خم بر ابروهایم آمد، بغض گلویم را فشار داد ومات و مبهوت انگار که در دنیای غریبی باشم، فقط به اطرافم نگاه میکردم.
فعلا چند دقیقه به شروع مراسم مانده بود؛ از بین ردیف نخست مهمانان، فقط چند نفر شامل رییس شورای شهر تبریز، شهردار منطقه ۵ و رییس کانون ناشنوایان استان و فرمانداری که نیامده رفت!
مراسم شروع میشود و مجری، برنامه را با یک شعر از تبریز و ایران آغاز میکند. به تک تک صورتها نگاه میکنم ؛چشم حضار شش دانگ به صورت مجری که با زبان اشاره که روی صحنه اجرا می کند، خیره شده است. برخی لب خوانی میکنند و بعضی دیگر به حرکت دستها یا همان زبان اشاره توجه کردهاند.
ناگهان یاد زمان شیوع بیماری کرونا می افتم که همه مجبور به زدن ماسک شده بودیم و ناشنوایان و کم شنوایانی که با کمک لب خوانی میتوانستند متوجه صحبت شوند تا چه میزان در این شرایط نادیده گرفته شده بودند.
* ناشنوایان بهترین بازیگران روزگار هستند
“محمدرمضانی” مدیرعامل کانون ناشنوایان آذربایجان شرقی گفت: از شهرداری منطقه ۵ که وجدان بیدارشان باعث شده این مراسم تدارک دیده شود، قدردانی میکنم. اقای پورخردمند در هر منطقه و حوزهای که بودهاند همیشه یار و یاور اقشار ناشنوا بوده و آنها را فراموش نکرده اند.
وی اظهار کرد: پیشنهاد خوبی از طرف شهردار منطقه ۵ تبریز شد تا محل دفن استاد باغچهبان در تهران به دلیل عدم رسیدگی و نداشتن شرایط مناسب، به آرامگاه مقبرهالشعرا در تبریز که زادگاه اصلی استاد باغچهبان است، انتقال دهیم در این مسیر کانون ناشنوایان استان نیز اعلام آمادگی دارد.
رمضانی به روایت خاطرات یکی از شاگردان استاد باغچه بان خاطرنشان کرد و گفت: در خدمت یکی از شاگردان این بزرگوار بودم و ایشان گفتند: «وقتی استاد باغچه بان به کودکان ناشنوا صحبت کردن و زبان اشاره آموزش میدادند، برخی از کودکان ناخودآگاه فریاد زده و صداهای ناهنجار تولید میکردند؛ زمانی که استاد کسالت داشتند وبچه ها بخاطر اینکه کسالت استاد برطرف شود، سعی میکردند کمتر صدا کنند؛ اما بعد از گذر سه روز متوجه شدند استاد حالش بدتر شده است. علتش را جویا شده و استاد گفته بود: چون چند روز است که صدای بچه ها را نشنیدم حالم بدتر شده است، صدای این کودکان برایم درمان و آرامش است»
* بچه های ناشنوا بوی گل می دهند
یکی دیگر از روایت های شاگردان استاد باغچه بان به این گونه بود که روزی در یکی از مدارس استاد کودکان را در عین حالی که بوی نامطلوبی داشتند بغل و بوس میکرد. یکی از مردم گفت چگونه این کار را میکنی؟ استاد در جواب گفت: « چونکه بوی گل میدهند»
رییس کانون ناشنوایان استان تاکید کرد: خداوند سخت ترین بازی روزگار را به بهترین بازی سازان وبازیگرانش خواهد داد و ناشنوایان بهترین خداوند و بهترین بازیگران روزگار هستند
* راه اندازی تورگردشگری تبریز برای ناشنوایان
“شهرام دبیری”، رییس شورای شهر تبریز در این مراسم گفت: تبریز به عنوان شهر اولین ها به دلیل داشتن انسانهای بزرگ وکارهای بزرگ نامدار شده است. از این رو هر سال ۴ آذرماه یاد استاد باغچه بان را گرامی می داریم.
وی با بیاناینکه باید امکانات مناسب مشابه بقیه شهروندان برای ناشنوایان فراهمکنیم، اظهار کرد و گفت: شما را همانند خانوادههای خود میدانیم و در صدد فراهمنمودنامکانات رفاهی برای ناشنوایان و نابینایان و سایر افراد کمتوان هستیم چرا که بهرهمندی از خدمات شهری حق همه شهروندان مخصوصا افرادی که محدودیت دارند است.
دبیری به راهاندازی تورگردشگری تبریز برای ناشنوایان از طرف شورای اسلامی شهر تبریز اشاره کرد و گفت: برای اینکه ناشنوایان بتوانند از نقاط مختلف شهر به صورت رایگان بازدید کنند، تور گردشگری تبریز را راه اندازی خواهیم کرد.
رییس شورای شهر تبریز اذعان کرد: بیتردید در ناشنوایی یکی از حسها خوب کار نمیکند ولی بقیه حس ها خیلی بهتر از افراد عادی کارمیکنند چرا که این توانایی را همیشه در علم ، فعالیت های ورزشی و فرهنگی افراد کم توان از جمله ناشنوایان دیده ایم که جزو نوابق بودند.
در ادامه این مراسم با اجرای ویژه برنامه «پژواک سکوت ناشنوایان» به کار خود ادامه داد و در پایان از نام آوران ناشنوا با اهدای لوح و تندیس تجلیل و تقدیر به عمل آمد.
به گزارش نصر، چهارم آذر، سالروز درگذشت جبار عسگرزاده، متولد ایروان، ملقب به «باغچهبان»، بنیانگذار نخستین کودکستان و نخستین مدرسه ناشنوایان ایران در تبریز و همچنین اولین مؤلف و ناشر کتاب کودک در ایران بود.
وی ابتدا کودکستانی را باعنوان «باغچه اطفال» دایر کرد و بههمان خاطر خود را باغچهبان نامید. او مدرسه ناشنوایان را در سال ۱۳۰۳ با وجود مخالفتهای زیاد از جمله رئیس فرهنگ وقت، دکتر محسنی در تبریز دایر کرد. این کلاس جنب باغچه اطفال باغچهبان در کوچه انجمن در ساختمان معروف بهعمارت انجمن تأسیس شد.
وی از سال ۱۳۰۷ با دشواریهای وسیع چاپ و کلیشه، چاپ کتابهای ویژه کودکان را با نقاشیهایی که خود میکشید آغاز کرد. یکی از کتابهای او باعنوان «بابا برفی» توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بهچاپ رسید و شورای جهانی کتاب کودک آن را بهعنوان بهترین کتاب کودک انتخاب کرد.
ثمین باغچهبان، آهنگساز و نویسنده، یکی از فرزندان جبار باغچهبان است. ابتکارهای ویژه باغچهبان در آموزش عبارت بودند از (روش شفاهی در تعلیم ناشنوایان، آموزش روش حساب ذهنی بهناشنوایان، گاهنجار "گاهنما" وسیلهای برای نشان دادن پستی و بلندیهای اقیانوسها روی نقشه بهکودکان، الفبای گویا، گوشی استخوانی یا تلفن گنگ).
باغچهبان همچنین سازنده روش هایی برای آموزش الفبا برای کودکان و بزرگسالان هم بود. توجه به ادبیات نمایشی کودک و نمایشنامه ویژه کودکان از دیگر اقدامات بیشمار اوست.
به همین بهانه، برش دیگری از گفته های وی: «من جبار باغچه بان هرگز شایسته ندانستهام که بر تلاش ها و رنج های خود نام «خدمت به جامعه» را بگذارم. در تنهایی هنگامیکه خاطرات خود را مرور میکنم به این نتیجه میرسم که هیچ بهانهای برای اینکه بتوانم خود را خدمتگزار جامعه بدانم وجود ندارد. میبینم که این جامعه بزرگ بشریت بوده که به من خدمت کرده و من را مدیون خود ساخته است. چراغی در سر راهم گذاشت تا در تاریکی های شب گم نشوم.»
انتهای پیام/