روزگار سپید روشندلان در هیاهوی شهر شلوغ؛
عصای سفید، پرچم استقلال نابینایان/ ایست؛ به احترام ذهن زیبای جامعه
1402/07/24 - 10:04 - کد خبر: 101285
نصر: زنگهای پشت سر هم تلفن رشته کلام را از دست خارج میسازد. حسرت یک صحبت کوتاه بر دل آدم میماند. شماره میخواهند، شمارههایی که نه در دفتر تلفن و یا سیستم کامپیوتری، بلکه در ذهن تلفنچی جای دارد.
به گزارش نصر، دو هزار، سه هزار شاید هم بیشتر. شمارههایی که روزها برای تلفنچی ادارات تکرار میشود. اتاق ساده و کوچک تلفنچی اداره ما، تجهیزات چندانی ندارد. یک میز، یک تلفن و یک دفترچه تلفن به خط بریل که کمتر به آن مراجعه میکرد.
سلام که میدهم، گویی صدای آشنایی به گوشش خورده باشد. بلند شده و به اسم احوالپرسی میکند. خواستم سر صبحت را باز کنم، ولی زنگ تلفن مانع از آن میشود. شمارهای را بدون مراجعه به دفتر تلفنش برای مخاطب میخواند. صحبتم را ادامه میدهم از روزمرگیهای زندگی، سختی کار و دیگر مسائل روزانه در اداره، که دوباره تلفن زنگ میخورد و باز هم تکرار همان سناریوی قبل. بارها و بارها این اتفاق میافتد و هر بار با حوصله و دقت بالا شماره ها را بدون مراجعه به تلفن میخواند. البته ناگفته نماند در کنار ارائه شماره تلفن، به عنوان اطلاعات مجموعه نیز کار میکند. در طول مدت کوتاهی که آنجا بودم، شاید نزدیک به ۵۰ تماس مختلف داشت و بیش از نصف آنها مربوط به سوالات شهروندان از طرحهای شهرداری در مورد کارت منزلت، فراخوان جذب، آسفالت و دیگر مسائل بود.
نامش جعفر است، «جعفر آزادی». همکار روشندل و تلفنچی شهرداری مرکز که به گفته خودش کار سختی به نسبت مناطق و دیگر ادارات دارد. بیش از سه سال است که همکاری با مجموعه را آغاز کرده است. متأهل و دارای یک فرزند است. علیرغم زحمت زیاد، رضایت شغلی دارد.
میگوید با همکاران مجموعه تعامل خوبی دارم و بسیاری از آنها در برخی امور اداری کمکحالش هستند. میگوید حفظ این تعداد شماره، امری ذاتی است که در کنار آن به حافظه خوب و حوصله بالا نیز نیازمند است. دفترچه تلفنش متفاوت از سایر دفترچههای تلفن است. ورقهایی بزرگ که شماره افراد و ادارات به خط بریل نوشته شدهاند، ولی کمتر به آن مراجعه میکند.
عاشق موسیقی است و قبل از ورود به مجموعه شهرداری، به گفته خودش در مراسمات مختلف ارگ و تار آذری مینواخت که با روحیهاش سازگار نبوده و به آموزش موسیقی پرداخته است. فروش موبایل، اپراتور تاکسی تلفنی شغلهای قبلی آقای آزادی بودند که نهایتا طی فرایندی همکار شهرداری مرکز شده است. در کنار این موضوع تواناییهای زیادی دارد. آشنا به کارهای فنی نیز بوده و ورزش نیز جزو برنامه روزانه او است.
آقای آزادی معتقد است نابینایی که احساس کند به دلیل وضعیت خود نمیتواند کاری انجام دهد، بزرگترین ضربه را به زندگی خود میزند و این جمله وی شاید مصداق همان عبارت معروف، معلولیت، محدودیت نیست باشد.
البته در کنار این همه تلاش و فعالیت برخی مشکلات عمومی همچون سرویس ایاب و ذهاب، وضعیت قرارداد و غیره نیز در کار خود دارد که برخی از همکاران دیگر نیز با آن درگیر هستند.
آماری هم از تعداد کل نابینایان استان میخواهم که میگوید بیش از ۱۱ هزار پرونده ثبت شده در بهزیستی وجود دارد ولی در مجموع نزدیک به ۱۸ هزار نفر نابینا در سطح استان داریم.
آقای آزادی از آن دسته از همکارانی است که خوشصحبت بوده و میتوانی ساعت ها همصحبت وی شوی، ولی وضعیت شغلی و زنگهای تلفن مانع از یک دل سیر صحبت با اوست.
اپیزود دوم: شطرنج باز حرفهای، الگوی روشندلان جامعه
از ۱۳ سالگی وارد عرصه ورزش شده است. ابتدا دو میدانی، شنا و در نهایت به صورت حرفهای شطرنج را دنبال کرده است. دو بار به اردوی ملی نابینایان دعوت شده ولی هر بار خط خورده است. چندین مقام کشوری و استانی دارد.
«مهدیه عبداللهی»، همکار نابینا و اپراتور تلفن شهرداری منطقه ۶ است. انسانی موفق و به قول خودش الگویی برای نابینان جامعه که گاها این مشکل را محدودیتی برای انجام فعالیتهای روزانه میدانند. میگوید ۱۸ سال به عنوان اپراتور تلفن منطقه ۶ همکاری میکند. تنها مشکل خود در اداره را کمبود نیروی جایگزین و مرخصی میداند. صدها و بلکه هزاران شماره را حفظ کرده و حتی شماره همکاران بازنشسته در سالهای گذشته را نیز به خاطر میآورد.
به نسبت تلفنخانه مرکز، محل کار خانم عبداللهی شیک و دلنشین است. اتاقی تمیز با دو دستگاه تلفن و کامپیوتر و مجهز به کولر و فضای مناسب برای ارباب رجوع که امور اداری را تسهیل میکند. راحتی کار خانم عبداللهی سیستمی است که در اختیار دارد و به راحتی میتواند تلفن دفاتر را وصل کند.
میگوید عضو تیم شطرنج بازان شهرداری تبریز بود و با اینکه در مقطعی وی را کنار گذاشتهاند، ۳ بار مقام سوم کشوری را همراه با این تیم کسب کرده است. شطرنج نابینیان برایم جالب است، تفکیک مهرهها به واسطه سوراخی است که بر سر مهرههای سفید گذاشتهاند و خود صفحه نیز دارای سوراخهایی برای تشخیص حرکت صحیح مهرهها است.
خانم عبداللهی از تلاش مضاعفش برای موفقیت در زندگی، تحصیل و کار میگوید. وی اولین دانشجوی علوم قرآنی در استان است. به عبارتی دیگر اولین کارشناس نابینای علوم قرآنی است که دروس سخت و پیچیدهای همچون تفسیر المیزان دارد. خانهداری، اشتغال، ورزش و تحصیل خانم عبداللهی نیز مهر تأیید دیگری بر این موضوع است که معلولیت به هیچ عنوان محدودیت نیست و تنها اذهان عمومی مردم است که محدودیت ایجاد میکند.
اپیزود آخر: تاریخچه روز عصای سفید
استفاده از عصا به عنوان وسیله کمکی در رفت و آمد نابینایان از قرنها پیش متداول بوده است، ولی استفاده از عصای سفید به شکل امروزی و به عنوان نمادی برای شناخت نابینایان به بعد از جنگ جهانی اول برمیگردد.
در سال ۱۹۲۱ میلادی یک عکاس اهل شهر بریستول کشور انگلستان با نام جیمز بیگز که در اثر یک سانحه بینایی خود را از دست داد، برای در امان بودن از خطر وسائل نقلیه که در خیابانهای اطراف محل زندگی وی در حال رفت و آمد بودند، ابتکار استفاده از عصا به رنگ سفید را که به راحتی برای همگان قابل دید باشد بکار برد.
پس از آن دو تن از برجستهترین محققان آمریکایی به نامهای دکتر ناول پری، ریاضیدان و دکتر جاکوپس تن بروک، حقوقدان توانستند قانونی را در پانزدهمین روز از ماه اکتبر به عنوان قانون عصای سفید به تصویب برسانند و این روز را به عنوان روز جهانی نابینایان نامگذاری کنند. در این قانون کلیه حقوق اجتماعی فرد نابینا به عنوان عضوی از یک جامعه متمدن انعکاس یافته است.
عصای سفید، پرچم استقلال نابینایان
عصای سفید همچون پرچم نابینایان و روشندلان، نشان از استقلال ذهنی، جسمی و حرکتی این قشر از جامعه دارد. نابینایی که عصای سفید در دست دارد، توانایی های خود را به رخ جامعه میکشد که «من میتوانم» از پس کارهای روزمره خود برآیم، تنها باید محیط را برای نابینایان مناسب سازی کنید.
محکومم
در جادهای تاریک
یا ستارگانی خاموش
محکومم
که عینک دودی بزنم
و عصایی به دست بگیرم
تا
پانزده اکتبر هر سال
روزنامهها مرا
با خطی برجسته بنویسند
جهانبخش احمدیان
انتهای پیام/